فهرست مطالب
عنکبوت سیاسی
«ایشون همینطور که وایستاده بود و گلهای چینی رو تماشا میکرد –یک سری گلهای چینی بود از همسرمان روی در و دیوار-، اونها رو تماشا میکرد، من از پشت سر گرفتمش، با یک پشت پا با صورت اومد پایین. با صورت اومد پایین و زانوی چپم رو گذاشتم پشتش و تا جایی که در توان داشتم گلوشو فشردم. بعد، برگردونمش، سریعاً روسریشو دو دور دورِ گردنش پیچیدم و گرههای محکمی زدم. چون چادری نبود، مانتویی بود، اول قصد داشتم که توی باغچۀ حیاط چالش کنم. بعد به ذهنم رسید که یه موکتی داشتم توی انباری حیاط. [جسد رو] آوردمش، داخل موکت پیچیدم و گذاشتم ترک موتور، بردمش به بیرون».
عبارات بالا توضیحات سعید حنایی در مورد قتل اولین نفری است که کشته بود؛ اسمش افسانه بود و 30 سال داشت. سعید حنایی در سال 1379، 16 زن روسپی را به قتل رساند و در سال 1380 محاکمه شد. او خیلی راحت و بدون نشانی از عذاب وجدان یا پشیمانی در مورد قتلها و اقدامات و انگیزههای خود حرف میزد. در این مقاله میخواهم در چهار گام به بررسی این حادثه و نسبت آن با جامعه بپردازیم.
گام اول: زندگی شخصی سعید حنایی
متولد سال 1341 است. موقعی که قتلها را انجام میداد، 38 سالش بود. در خانوادهای مذهبی بزرگ شد. خودش میگوید تا قبل از ازدواج با هیچ خانم نامحرمی حرف نزد. میگویند که یک بار یک راننده تاکسی همسر او را با یک روسپی اشتباه گرفت و به همسرش تعرض کرد. برخی انگیزۀ او را از این قتلها، نوعی انتقام و نتیجۀ نوعی کینۀ شخصی میدانند. او در جنگ هشت ساله شرکت کرد. با قدرت و اعتماد به نفس در مورد خودش و عقایدش حرف میزند. وقتی در جلسۀ دادگاه قرار میگیرد، انگار نه انگار که در مقام متهم در آنجاست و خانوادۀ او نیز با او به گونهای برخورد میکنند که گویی هر از گاهی به خاطر مسافرت او را نمیبینند.
او به راحتی در مورد قتلها سخن میگوید و از اقدامات خود دفاع میکند. وقتی از او میپرسند که «چطور اینقدر راحت در مورد کشتن آدم حرف میزنی؟ گویی که در مورد کشتن مرغ و خروس حرف میزنی!» او پاسخ میدهد که این 16 زن روسپی برای او مقام انسانیت ندارند و ارزششان برای او کمتر از حیوانات است. پسرش از او نقل میکند که سعید حنایی با دیدن روسپیها در کنار خیابان، میگفت که «حس میکنم این زنها پاشون رو روی گلوی همرزمهای من توی جبهه گذاشتن و اونجا وایستادن».
گام دوم: سعید حنایی را صرفاً یک شخص نبینیم
پسر نوجوان حنایی جملهای دارد که بسیار عجیب و مهم است: «من از همین جا به مسئولین میگم که اگه فکری به حال اینها [زنان روسپی] نکنن، سعید حناییهای دیگهای خواهند اومد». منظور این پسر این است که تا وقتی زنان روسپی در این جامعه باشند، سعید حناییها نیز هستند. نتیجۀ چنین طرز تفکری این است که حاکمیت برای جلوگیری از قتلهای این چنینی، باید روسپیها را از جامعه جمع کند. مسئله این نیست که آیا بعد از سعید حنایی، افراد دیگری نیز پیدا شدند که راه او را ادامه دهند یا نه.[1]
مسئله این است که موضع و واکنش جامعه به قتلهای سعید حنایی چگونه است. برادران حنایی از او حمایت میکنند. همسر او نیز کار او را تأیید میکند. مادرش حتی بُعدی مقدس به کار او میدهد و میگوید در خواب دیده که کسی به او گفت «پسرت بر اساس آیات قرآن این کارها را کرده است». پسرش هم کار او را تأیید میکند و از حمایتهای دیگران از او میگوید. بعد از اینکه سعید حنایی بازداشت شد، پسرش تا دو روز نگران و مضطرب بود و همواره میگفت «آبروی ما توی محل رفته».
اما وقتی بعد از دو روز از خانه بیرون رفت و به مدرسه و بازار رفت، استقبال بسیاری از افراد را دید و بعضیها به او گفتند که پدرش «قهرمان» است. حتی بعضیها به او گفتند که حالا که پدرش دستگیر شده، آیا او نمیخواهد راه پدرش را ادامه دهد؟ و او هم با خنده میگوید «حالا ببینیم تکلیف پدرم چی میشه؛ بعداً تصمیم میگیرم».
ادعای من در این گام این است که سعید حنایی را صرفاً یک شخص نبینیم که جامعه از اقدام او در بهت و وحشت فرو رفت. سعید حنایی نمایندۀ بخشی از جامعه است که تفکرشان این است که روسپیها مفسدفیالارض هستند و در نتیجه باید خونشان ریخته شود تا جامعه اصلاح و پاک شود. پسر حنایی جامعۀ ایران را به خانهای تشبیه میکند که روسپیها سوسکهای این خانهاند. اما تمام اعضای این بخش از جامعه این جسارت و اعتمادبهنفسِ سعید حنایی را ندارند که وارد میدان عمل شوند. فرق سعید حنایی با دیگر اعضای این بخش از جامعه را میتوان «رسالتباوری» دانست.
خیلی از افراد روسپیها را مفسدفیالارض میدانند و میخواهد که این افراد از بین بروند؛ اما به خاطر تبعات چنین کار خطرناکی، دست به عمل نمیزنند و اصلاً وظیفۀ خود را چنین مسئلهای نمیدانند. اما حنایی گویی که نوعی رسالت برای خود قائل است که باید جامعه را اصلاح کند. او میگوید بعد از اینکه چند تا از زنان روسپی را به قتل رساند، آسمان مشهد بعد از مدتی خشکسالی که بر این شهر حاکم بود، بارانی شد. حنایی این باران را نشانۀ رحمت الهی در نظر گرفت و به این نتیجه رسید که مسیر درستی را میپیماید.
ما آمار و دادهای در اختیار نداریم که نشان دهد چند درصد جامعه از کار حنایی استقبال میکنند یا او را تحسین میکنند و چند درصد جامعه او را مجرم یا روانی یا شخصیت شیطانی میدانند. به همین دلیل فقط مجبوریم که از روی نقلقولها و گزارشها و مشاهدات شخصی در مورد این قضیه حدسهایی بزنیم. حنایی بعد از اینکه قتلها را انجام میداد، جنازهها را در محلهایی رها میکرد تا بعداً برای پلیس این فرصت باشد که اجساد را پیدا کند.
اتفاق جالب این است که حنایی بعد از اینکه جسد پیدا میشد و پلیس و مردم دور جسد جمع میشدند، به محل حادثه میرفت تا مردم را ببیند. او خودش میگوید میخواست که ببیند واکنش مردم به این حادثه چگونه است و آیا قاتل را تحسین میکنند یا از او بد میگویند. دو نکتۀ جالب اینجا وجود دارد. نکتۀ اول این است که طبق گفتۀ حنایی، خیلیها از قاتل حمایت میکردند و میگفتند «دستش درد نکنه». این یعنی اینکه نظرات مثبت پنهانی درون جامعه در مورد اقدام حنایی وجود دارد که ممکن است خودش را آشکار نکند.
نکتۀ دوم که مهمتر است این است که حنایی علیرغم بسیاری از علائم و نشانههای دینی که خودش در زندگی دیده بود و تفسیر او این بود که این علائم حاکی از درستبودنِ کار اوست (مثل بارش باران، خواب مادرش، «قبول شدن» درخواستش از امام رضا در مرقد و غیره)، همچنان این نیاز را در خود حس میکرد که ببیند نظر مردم در مورد اقدام او چیست و با هر بار شنیدن نظرات مثبت مردم در صحنۀ حضور جسد، دلش گرمتر میشد. گویی نشانههای دینی به تنهایی برای او کافی نبود؛ او نیاز به حمایت از سوی بخشی از جامعه داشت که همنظر با او بودند!
گام سوم: روسپیها، دشمنان سعید حنایی
عموماً روسپیهایی که حنایی آنها را کشت، معتاد بودند. خود حنایی میگوید که دو یا سه نفر از آنها موقعی که حنایی آنها را با خود به خانه برد که سر به نیستشان کند، با خودشان مواد مخدر داشتند. عموماً این روسپیها بیسواد بودند و از طبقات پایین جامعه محسوب میشدند. همچنین به لحاظ بهداشتی هم اوضاعشان تعریفی نداشت و انواع و اقسام مشکلات در بدنشان وجود داشت. بعضی از آنها ازدواج زودهنگام کرده بودند؛ مثلاً یکی از آنها در 10 سالگی به عقد یکی از اقوامش درآمده بود و بعد از چند سال، همسرش زن دوم گرفت و او را رها کرد. او نیز مجبور به تنفروشی شد.
خود حنایی میگوید که از بعضیشان پرسیده بود که تا کی میخواهند به این شغلشان ادامه دهند و آنها جواب داده بودند که تا هر زمانی که بتوانند پول موادشان را از این طریق به دست بیاورند. بعضی از این روسپیها بچه داشتند. دختر یکی از این روسپیها گفته بود که هیچ وقت سعید حنایی را نخواهد بخشید. وقتی از او پرسیدند که اگر حنایی را ببیند، چه میکند؛ این دختر حدوداً 9 یا 10 ساله با لبخند جواب داد «اونو میکشم… با همین دستهام اونو میکشم».
آدورنو در کتاب اخلاق صغیر نوشته است «این باور که پس از جنگ، زندگی به روال “عادی” خود بازمیگردد، و حتی فرهنگ “بازسازی” خواهد شد، احمقانه است». منظور آدورنو شرایط آلمانِ بعد از جنگ است و این مسئله که با افراد باقیمانده از حکومت هیتلر باید چه برخوردی شود. آدورنو میگوید دو حالت دارد: حالت اول این است که افراد باقیمانده از حکومت هیتلر را بکشند و یا به شدت محاکمه کنند. در این صورت وحشت تبدیل به عرف میشود و پدرکشتگیهایی درون جامعه شکل میگیرد که تا نسلهای بعد ادامه مییابد. در واقع فاشیسم با محاکمه از بین نمیرود.
حالت دوم این است که از این افراد انتقام گرفته نشود و قاتلان بخشیده شوند. این حالت نیز به پیروزی فاشیسم منجر خواهد شد. چون نسلهای آتی به این نتیجه میرسند که چنین اقداماتی پاسخ درخور از طرف جامعه دریافت نمیکنند و در نتیجه دوباره فاشیسم، ققنوسوار از زیر خاکستر برمیخیزد و به جان جامعۀ آلمان میافتد. قصد من این نیست که سعید حنایی را جلوهای از فاشیسم بدانم؛ چرا که فاشیسم، یک فحش یا برچسب نیست که به هر کسی یا نهادی که از او خوشمان نمیآید، بچسبانیم.
میخواهم به این نکته اشاره کنم که همان نتیجهای که فاشیسم در جامعۀ آلمانی به وجود آورد و جامعۀ آلمان به گفتۀ آدورنو با یک دوراهی روبهرو شد که هر دو طرفش گویی باخت است، سعید حنایی و سعید حناییها هم جامعۀ ما را با یک دوراهی روبهرو میکند. یک دوراهی که یک سمتش دختر 10 سالۀ یکی از قربانیان است که میگوید «با همین دستهام میکشمش» و در سمت دیگرش پسر نوجوان حنایی است که میگوید «حالا ببینیم تکلیف پدرم چی میشه؛ بعداً تصمیم میگیرم [که راه پدرم را باید ادامه دهم یا او خودش تبرئه خواهد شد و این مسیر را ادامه میدهد]».
گام سه و نیم: لنز دوربین نگاهشان را بهتر بشناسیم!
از قرن هجدهم میلادی که اروپاییها دانشی را به اسم «شرقشناسی» نوین ابداع کردند، یکی از اقدامات مهمی که مشرقزمینیها قادر به انجام آن نبودند این بود که خودشان روایتگر خودشان باشند. شواهد مربوط به مشرقزمین تنها زمانی قابل اعتماد بود که شرقشناسان اروپایی آن را تأیید کنند. ادوارد سعید (متفکر فلسطینی و نظریهپرداز ادبی) سعی کرد در آثار خود نشان دهد تصویری که «غرب» از «شرق» ترسیم میکرد، جزئی از فرایند استعمار بوده است.
شرق از نظر اروپاییها صرفاً مجموعهای از این موارد بود: مارگیرها، رقاصهای عربی، راهزنان، مردمانی عجیب و غریب، شهوتران و منحرف. ادوارد سعید سعی کرد این تصاویر کلیشهای از «شرق» را در آثار ادبی اروپایی نشان دهد. میتوان همین نگاه ادوارد سعید را اخذ کرد و نشان داد که رسانههای معروف دنیا، امروزه روایتهایی این چنینی از مناطق خارج از اروپای غربی و آمریکای شمالی روایت میکنند: «ما» در برابر «آنها»، «افراد معقول» در برابر «مردمان بیخرد»، «تمدن» در برابر «توحش».
با هم مرور کنیم که مناطق مختلف در رسانههای خبری چگونه تصویر میشوند: آفریقاییها با فرمانروایان مستبد فاسد و قربانیهای قحطی، آمریکاییهای لاتین با قاچاقچیهای مواد مخدر و بازیکنهای فوتبال و دیکتاتورها، عربها به عنوان تروریست و ضدزن، و خاور دور به عنوان مهندسان نرمافزار و افرادی خشکهمذهب. گویی هویت این مناطق جغرافیایی، امری ثابت، قطعی و کلیشهای است و هیچ گونه جلوههای متضاد و مخالف و متکثری در این فرهنگها دیده نمیشود یا اگر هم دیده شود، اهمیت چندانی ندارد.

گام چهارم: عنکبوت سیاسی
تا زمانی که این مقاله نوشته شده است، هنوز فیلم «عنکبوت مقدس»[2] اکران عمومی نشده و ما از محتوای این فیلم اطلاعی نداریم. تنها شواهدی که ما از این فیلم داریم، تریلر این فیلم و مقالاتی است که در برخی از سایتهای داخلی و خارجی در مورد این فیلم منتشر شده است. این را هم در نظر بگیریم که برخی از این مقالات هم توسط کسانی نوشته شده که مشخص است خودشان نیز این فیلم را ندیدهاند. در نتیجه هر آنچه که نویسندۀ این سطور در مورد فیلم «عنکبوت مقدس» میگوید، با ارجاع به مقالاتی از کسانی است که این فیلم را دیدهاند و همچنین تریلر فیلم است.
برخی از مقالات، این فیلم را توصیفگر نتیجۀ حاکمیت ایدئولوژی مذهبی میدانند. برای مثال مقالۀ «ایدئولوژی ترسناک مذهبی در عنکبوت مقدس»[3] یکی از مقالاتی است که معتقد است این فیلم «بسیار جسورانه با پرداختی بیپروا و صریح» تصویری واقعی از ایران نشان داده است. مازیار بهاری (کارگردان مستند «و عنکبوت آمد») در گفتگو با سایت رادیو فردا سعید حنایی را به عنوان «فردی که در ذهنش خودش را در حقیقت یک مقام حکومتی تلقی میکرد» معرفی میکند. در تریلر این فیلم هم میبینیم که خبرنگاری که قهرمان فیلم است و به دنبال کشف رازهای پشت پردۀ قتلهای سعید حنایی است، در سکانسی خطاب به یک روحانی میگوید «این قتلها بر اساس فتوا انجام شده است».
مسئلهای که به نظر میرسد در این فیلم نقشی پررنگ دارد، این است که گویی سعید حنایی مهرۀ حکومت ایران است و یا قتلهای او مطابق با فقه شیعی و قوانین مجازات اسلامی است. به نظر میرسد چند نکته درون این مقالات و احتمالاً فیلم نادیده گرفته میشود. نکتۀ اول این است که سعید حنایی در نهایت در دادگاه حکومت ایران محاکمه شد. این نکته یعنی اینکه قوانین حکومت ایران چنین شخصی را به رسمیت نمیشناسد. اما جالب است که در هیچ کدام از این مقالات اشارهای به این نکته نمیشود.
نکتۀ دوم این است که به این نگاه کنیم که سعید حنایی به چه جرمی بازداشت شد. جرم او این بود: «اقدام علیه امنیت ملی». و مسئلۀ جالب این است که خود او میگفت این عبارت را قبول ندارد؛ چرا که اقدامی علیه امنیت ملی انجام نداده است. او میگفت «من علیه زنان خیابانی اقدام کردهام و نه امنیت ملی». اما در زبان رسمی حکومت ایران، حتی قتل زنان خیابانی هم مخل امنیت ملی به حساب میآید. این تضاد اقدام حنایی و گفتمان رسمی حکومت ایران را نشان میدهد.
نکتۀ سوم اینکه قاضی منصوری (قاضی پروندۀ سعید حنایی) در جایی از مستند «و عنکبوت آمد» میگوید که فردی که جبهه رفته، قانونگریز نیست، بلکه قانونمحور است؛ چرا که جامعه زیر سایۀ ولایتفقیه اداره میشود و اقدام علیه قانون جامعه، ایستادن در برابر فرمان ولیفقیه است. اهمیتی ندارد که آیا توصیف قاضی منصوری از فرد جبههرفته صحیح است یا غلط؛ نکته این است که سخن او نشاندهندۀ گفتمان رسمی حکومت ایران است، گفتمانی که سعید حنایی را نه بهعنوان «مصلح جامعه»، بلکه بهعنوان «قانونگریز» میبیند. در گفتمان رسمی، جامعۀ اسلامی فرد قانونگریز را به رسمیت نمیشناسد، حتی اگر نیت این فرد، اجرای دستور و فرمان الهی (به تفسیر خودش) باشد.
نکتۀ چهارم و آخر اینکه به سادگی نمیتوان فقه شیعی یا قانون مجازات اسلامی را حامی اقدام سعید حنایی دانست. برخی از متفکران معتقدند که اساساً قانون مجازات اسلامی در باب روسپیگری خلأ دارد. برخی نیز مخالف این رأی هستند و معتقدند که در قانون مجازات اسلامی به این مسئله اشاره شده است. یکی از موادی که برخی متفکرین مربوط به روسپیگری میدانند، مادۀ 638 قانون مجازات اسلامی است؛ بدین شرح:
«هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا 74 ضربه شلاق محکوم میگردد و در صورتی که مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نباشد، ولی عفت عمومی را جریحهدار نماید، فقط به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد». تفاوت آنچه این مادۀ قانونی میگوید با آنچه سعید حنایی انجام داد، روشنتر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد.
حرف پایانی
قطعاً سعید حنایی انگیزههای مذهبی نیز داشته است و در این مقاله به طور مفصل به این مطلب اشاره شده است. اما اگر روایتی از این پدیده ارائه شود که گویی ایدئولوژی مذهبی همین است و گفتمان رسمی هم از چنین چیزی حمایت میکند و یک سیستم مخوف منجسم پشت اقدام حنایی حضور دارد، ما گرفتار همان روایت «شرقشناسانه» و کلیشهای خواهیم شد که ادوارد سعید از آن انتقاد کرده است؛ روایتی که شاید بیشتر مناسب حسابرسیهای حزبی و جشنوارههای سیاسی باشد تا حکایتی «بیپروا و صریح».
1- هر چند این مسئله بسیار مهم است و نیاز به پژوهشی جداگانه دارد، اما دغدغۀ این مقاله چیز دیگری است.
2- در سایتهای انگلیسی اسم این فیلم «عنکبوت مقدس» ذکر شده؛ اما در صفحۀ فرانسۀ ویکیپدیا، نام این فیلم «عنکبوت مشهد» ثبت شده است.