فهرست مطالب
مقدمه
همه شنیدهایم که رضاخان با کودتا بر تخت قدرت نشست و به سلسله قاجار پایان داد. اما شاید کمتر از خودمان پرسیده باشیم چنین فردی که با زور به قدرت میرسد، چگونه نزدیک به دو دهه پادشاه ایران باقی میماند و در آخر هم نه به دست مردم، بلکه با دخالت دولتهای خارجی از قدرت کنار میرود. به نظر میرسد حکومت رضاخان از نوعی مشروعیت در جامعه ایران برخوردار بود؛ اما تا شرایط سالهای حولوحوش ۱۲۹۹ (سال کودتای رضاخان) را در نظر نگیریم، نمیتوانیم علت مشروعیت حکومت او را درک کنیم.

مشروعیت اضطراری
در آن سالها جامعه ایران درگیر خرابیهای بهجامانده از جنگ جهانی اول و قحطی و گرسنگی بود. با اینکه ایران در جنگ جهانی اول، اعلام بیطرفی کرده بود، اما قوای روس، عثمانی و بریتانیا به داخل ایران آمده و با هم وارد درگیری شده بودند. ارتشهای این کشورها محصولات کشاورزی و دامی مردم را مصادره میکردند، شبکه آبیاری در این درگیریها ویران شد، دهقانها بهزور به جادهسازی و سایر بیگاریهای نظامی وادار میشدند. بسیاری از روستاهای ایران از سکنه خالی شده بودند و اقتصاد ایران فلج بود.
در چنینی شرایطی در نقاط مختلف کشور، جنبشهایی به وجود آمده بود که اشتراک همگیشان در این بود که در راستای پایاندادن به سلسله قاجار مبارزه میکردند. در شمال ایران جنگلیها سربرآوردند و حزب کمونیست ایران به رهبری حیدرخان عمواوغلی نیز از آنها حمایت میکرد. کار جنگلیها بدانجا کشید که به رهبری میرزا کوچکخان جنگلی و با ائتلافی که با کمونیستها تشکیل دادند، گروهی به اسم «جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران» را تشکیل دادند و به لنین پیامی ارسال کردند مبنی بر اینکه شوروی به این گروه کمک کند تا از زیر یوغ ستم ایرانی و انگلیسی بیرون بیاید. در دیگر بخشهای ایران نیز چنین جنبشهایی در حال مبارزه بودند: در آذربایجان شیخ محمد خیابانی، در جنوب شیخ خزعل، و در خراسان کلنل محمدتقی پسیان.
بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به حدی رسیده بود که آرزوی بسیاری از مردم ظهور فردی بود که بتواند کشور را از نابسامانی خارج کند؛ و حتی این آرزو را میتوان در بسیاری از روشنفکران آن زمان نیز پیدا کرد. در این زمان رضاخانِ چهلودو ساله که فرمانده قزاقهای قزوین بود، با حدود ۳۰۰۰ نظامی بهسمت تهران حرکت کرد و بعد از رسیدن به تهران، حدود ۶۰ نفر از سیاستمداران سرشناس را دستگیر کرد؛ احمدشاه نیز مجبور شد که او را به مقام سردار سپه منصوب کند. سردار سپه با شوروی قرارداد دوستی بست و در نتیجه حمایت شوروی از نیروهای گیلان برداشته و فضا برای سرکوب نیروهای گیلانی آماده شد.
بعد از اینکه رضاخان سلطنت پهلوی را تشکیل داد، اقداماتی را انجام داد که میتوان از آنها با عنوان «اقدامات مدرنساز» یاد کرد: از جمله بازسازی ارتش، ایجاد خدمت نظام وظیفه عمومی، ایجاد راهآهن، یکسانسازی لباسهای مردان، اجباریشدن کلاه پهلوی و بعد کلاه شاپو، سرشماری، قانون شناسنامه، صدور گذرنامه برای مسافرتهای خارجی و غیره. یکی از مهمترین این اقدامات، یکسانسازی لباس مردان بود که از سال ۱۳۰۷ رسما اجرا شد.
حکومت مدرن
در ابتدای قرن بیستم در آسیای مرکزی، ترکیه و ایران پدیدهای شکل گرفت که امروزه آن را با عنوان «حکومت مدرن» میشناسیم. ویژگی اصلی حکومت مدرن این است که اقداماتی در عرصه سیاست، فرهنگ و اجتماع انجام دهد که هدفش دردستگرفتن امور مربوط به مرگ و زندگی افراد جامعه برای کنترل بهینه جامعه است. فوکو در نوشتههای خود از عبارتی به نام «حکومتمندی» استفاده میکند. منظور او از حکومتمندی از یک طرف مجموعهای از نهادها، رویهها و تحلیلهاست که اِعمال شکل خاصی از قدرت را ممکن میکند، قدرتی که آماج اصلیاش جمعیت و ابزار تکنیکیاش، سامانههای امنیتاند. حکومتمندی حاوی نوعی گرایش و خط نیرویی است که باعث توسعه سلسلهای از دستگاههای خاص حکومت میشود که میخواهد مرگ و زندگی افراد را در اختیار بگیرد و این پدیده از قرن هفدهم میلادی به این سو تکامل یافت.
این کنترل و انضباط و حاکمیت در ایران از پهلوی اول شکل گرفت. احتمالا این سوال برای مخاطب ایجاد میشود که مگر قبل از دوره پهلوی اول چنین حاکمیتی در ایران وجود نداشت؟ پاسخ این است که کنترل وجود داشت، اما نوع نظارت و ارجاع سازوکار این نظارت متفاوت بود. در دورههای پیش از پهلوی اول، نظارت و دخالت در امور زندگی افراد با ارجاع به شریعت صورت میگرفت، درحالی که در دولت-ملتهای مدرن ارجاع به شرع از بین رفت.
برای مثال شاهطهماسب در آغاز حکومت صفویان فرمانی صادر کرد که طبق آن «شرابخانه»، «بنگخانه» و «معجونخانه» ممنوع اعلام شد؛ علت این ممنوعیت «نامشروع بودن» این پدیدهها ذکر شد. بعد از گذشت چند صد سال و در پهلوی اول شاهد تعداد زیادی فرامین از سوی حکومت هستیم که مربوط به امور گوناگون میشود: نحوه راهرفتن در خیابان، نوع پوشش، ازدواج، مرگ، تولد، سلامت، شناسنامه و دیگر امور مربوط به مرگ و زندگی.
کنترل گذشته با کنترل مدرن هم از جهت کمیت و هم از جهت کیفیت متفاوت است: تعداد فرامین حکومتی در گذشته در قیاس با فرامین حکومت مدرن بسیار کم محسوب میشود؛ همچنین فرامین حکومتهای گذشته سعی داشتند با ارجاع به شریعت مردم را به اطاعت مجاب کنند تا شورش عمومی شکل نگیرد. در فرامین حکومتهای مدرن، ارجاع به شریعت جای خود را به مضامینی مثل تمدن، پیشرفت و سلامت داده است. اما این تغییر شکل حکمرانی بیعلت نبود.
در دوره جنگ جهانی اول و اواخر دوره قاجار، بروز قحطی و شیوع انواع بیماریها یکی از مشکلات مهمی بود که مردم با آن روبهرو بودند. یکی از مشکلات دیگر قاچاق زنان و دختران ایرانی بود که بعضی از آنها به علت ازدواج زنان ایرانی با مردانی خارجی بود که شناخت کافی از آنها وجود نداشت و پس از این که زنان و دختران ایرانی از مرز عبور داده میشدند، نه بهعنوان همسر بلکه بهعنوان کالا با آنها برخورد میشد و آنها را میفروختند. همه این عوامل باعث شد که چیزی به اسم «حکومت مدرن» در ایران در قالب پهلوی اول شکل بگیرد که از آن انتظار میرفت برای رفع مشکلات بهداشتی، کمبود مواد غذایی، کنترل بیماریها، ایجاد قرنطینه و غیره اقدام کند و برای اینکه حکومت توانایی اقدام در این زمینهها را داشته باشد، باید انواعی از سازوکار قدرت و کنترل و انضباط را بر افراد جامعه تحمیل کند.
سخنی دربارۀ امروز
جمهوری اسلامی، شکل جدیدی از حکومتمندی در جهان نیست؛ بلکه زیرمجموعه حکومتمندی مدرن قرار میگیرد. مثلا هر ساله در مراسم پیادهروی اربعین، تعداد زیادی از زوار ایرانی به عراق میروند. دولت ایران آمار ارائه میدهد که تا فلان روز این مقدار فرد ایرانی از مرز ایران به عراق رفتهاند و این تعداد ایرانی از این مرز وارد ایران شدهاند. این آمارها ذیل همان «ساماندادن به امور اتباع و جامعه» که جزو ملزومات حکومت مدرن است شکل گرفت که پایهاش در پهلوی اول گذاشته شد. بهعبارت دیگر، در حکومت مدرن بود که الزامی شد که تردد اتباع از مرزها باید در دست دولتها قرار بگیرد و هر کسی به اختیار خود نتواند از مرزها عبور کند.
یکی دیگر از مواردی که امروز هم در جمهوری اسلامی حائز اهمیت است، صدور شناسنامه است. فرد باید شناسنامه داشته باشد تا بهطور رسمی بتواند ماشین بخرد یا گواهینامه بگیرد یا شغل رسمی داشته باشد. این هم جزو ملزومات حکومت مدرن است که پهلوی اول آن را انجام داد؛ در آن زمان (و همچنین امروز) دولت از طریق شناسنامه در اموری مانند ازدواج، زاد ولد و تحصیل افراد دخالت و نظارت میکرد. همچنین سرشماری نیز به شناسنامه ربط دارد که از پهلوی اول آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد.
یکی از مواردی که حکومتمندی مدرن باعث آن میشد این بود که زندگی افراد از ذیل نظارت سنتی روحانیت خارج میشد و به دولت سپرده میشد. به همین دلیل گویی نوعی تضاد بین حکومت مدرن و نظام سنتی روحانیت وجود دارد. چنین پدیدهای را در پهلوی اول بهراحتی میتوان شناسایی کرد: روحانیت در برابر بسیاری از اقدامات رضاشاه مقاومت میکرد. اما اگر جمهوری اسلامی هم یک حکومت مدرن است، آیا چنین تضادی با روحانیت سنتی پیدا کرد؟
به طور خلاصه میتوان گفت بله. نمونههایی از این را میتوان در اول انقلاب دید. مثلا روحانیت سنتی میخواست که نظام قضایی کشور بهطور کامل دینی باشد. یکی از نتایج دینیبودن نظام قضایی این بود که دیه به درهم و دینار محدود شود، اما چنین کاری شدنی نبود. یا طبق شرع باید افرادی که زنای محصنه میکردند، سنگسار میشدند، اما چون اجرای این حکم باعث شد سیل انتقادات به سوی ایران بیاید، آیتالله خمینی گفت که اگر چیزی باعث منفوریت اسلام بشود، باید جلوی آن را گرفت. یا محمد یزدی در دوران ریاستش بر قوه قضاییه میگفت که چون علیبنابیطالب در دکهالقضای خویش، هم دادستانی میکرده و هم قضاوت، در جمهوری اسلامی هم باید ساختار نهاد دادستانی و نهاد قضاوت با یکدیگر ادغام شوند. که البته بعدها «تخصیص نقشها» که یکی دیگر از ملزومات حکومت مدرن است، رخ داد و این دو نهاد از هم جدا شدند.
بهعبارت دیگر درست است که در سال ۵۷ انقلابی به نام دین در ایران رخ داد و دولتی به نام دین شکل گرفت، اما از طرف دیگر، سکولاریزاسیون با قوت تمام درحال پیشرفت بود و است؛ سکولاریزاسیون نه به معنای غیردینیشدن، بلکه به معنای تضاد با نظام سنتی روحانیت.
منابع
کشف حجاب: بازخوانی یک مداخله مدرن، فاطمه صادقی، نشر نگاه معاصر
تئاتر فلسفه، میشل فوکو، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، نشر نی
از شاهد قدسی تا شاهد بازاری: عرفیشدن دین در سپهر سیاست، سعید حجاریان، طرح نو
پروندۀ زیر سایۀ پهلوی
۱. زیر سایۀ پهلوی اول؛ قسمت اول.
۲. زیر سایۀ پهلوی اول؛ قسمت دوم.