فهرست مطالب
رسانهها و پلتفرمهای اجتماعی
نحوه ارتباط مردم با یکدیگر در قرن بیستویکم بهسرعت تکامل یافته است. در دهه 1990، اگر کسی میخواست یک آموزش ویدیویی را در شبکههای اجتماعی خود به اشتراک بگذارد، گزینههای انتشار محدود بود (بهعنوان مثال، ایمیل، فلاپی دیسک، یا احتمالا یک دیسک فشرده). اما اکنون، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی چون یوتیوب، اینستاگرام و تیکتاک قابلیتهای حرفهای ویرایش و اشتراکگذاری ویدئو را ارائه میکنند که به کاربران این امکان را میدهد که در عرض چند دقیقه محتوایی را ایجاد و برای هزاران بیننده منتشر کنند. به این ترتیب، رسانههای اجتماعی بهطور پیوسته به یک جزء جداییناپذیر برای نحوه ثبت جنبههای زندگی فیزیکی افراد و به اشتراکگذاری آنها با دیگران تبدیل شدهاند. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی سبک زندگی [1]، یادگیری و چگونگی ایجاد، حفظ و تعیین مرز ارتباط افراد با یکدیگر را تغییر دادهاند [2].
کار[1] و هیز[2] رسانههای اجتماعی را اینگونه تعریف میکنند: «کانالهای مبتنی بر اینترنت که به کاربران اجازه میدهند از طریق آنها با یکدیگر به شکلی همزمان یا ناهمزمان[در زمانهای مختلف] و بهطور انتخابی با مخاطبانی گسترده و محدود تعامل داشته باشند و محتوای تولیدشده توسط کاربران و تعامل آنها با یکدیگر، مبنای تولید ارزش باشد» [3]. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی راههای جدیدی را برای به اشتراکگذاری خود، تجربیات و احساسات افراد با جوامع آنلاین گستردهتر از طریق پستها، توییتها، اشتراکگذاریها، لایکها و نظرات ارائه میدهند و افراد از این پلتفرمها برای بیان نقاط عطف مهمی استفاده میکنند که باعث شادی، غم و اندوه و چالشها و کنار آمدن با بحرانها استفاده میکنند [4]. بسیاری از محققان این تعاملات بین فردی در رسانههای اجتماعی را سازنده ارزیابی کرده و معتقدند که این تعاملات به ایجاد سرمایه اجتماعی، افزایش عزت نفس و بهبود رفاه شخصی منجر میشوند [5] [6] [7]. اما در کنار این تاثیرات مثبتی که شبکههای اجتماعی دارند محققان نگرانیهای فزایندهای را درمورد جمعآوری غیراخلاقی دادهها و سوء استفاده از حریم خصوصی افراد نیز مطرح کردهاند [8] [9].
حساسیت و اهمیتِ دادهها
این نگرانیها و همچنین از سوی دیگر اقتصادیشدن دادهها و امکان استفاده از دادهها بهمثابۀ منبعی برای تولید ارزش در عصر اقتصاد دیجیتال منجر به شکلگیری مباحثاتی پیرامون مفهومی تحت عنوان «مالکیت داده» شده است. این مفهوم در عین اینکه مفهومی بسیار تعیینکننده است، اما درمورد آن هنوز اتفاق نظری در بین متخصصان، محققان و همین طور ذینفعان و سیاستگذاران این حوزه وجود ندارد [10]، حال آنکه مبنای حقوقی تجمیع، استفاده، انتقال، سیاستگذاری و همین طور رژیمهای حقوقی نظارت بر خود این دادهها در مرتبه اول و در وهله بعد نتایج حاصل از تجمیع، فرآوری و استفاده از این دادهها و یا مصنوعاتی که دادهها جزیی تعیینکننده از آنها را تشکیل میدهند بهشدت به تعریف نوع مالکیت این دادهها بستگی دارد.
انتشار اسناد مربوط به همکاری برخی پلتفرمهای فضای مجازی با نهادهای نظارتی در پی هکشدن سایت فیلترینگ ایران از سوی گروه هکرهای ناشناس موجی از بیاعتمادی فزایندهای را در بین مردم و کاربران این پلتفرمها ایجاد کرده و بسیاری از کاربران این پلتفرمها دست به تحریم جمعی این پلتفرمها زدهاند و این موضوع از دو جهت بهشدت اکوسیستم دیجیتال کشور را متضرر خواهد ساخت: نخست اینکه این موضوع توسعه اکوسیستم دیجیتال ایران را پیوسته با چالش مشروعیت اجتماعی مواجهه ساخته و این چالش برای اکوسیستمی که در ابتدای دوره تکامل خویش قرار دارد بسیار آسیبزننده خواهد بود، زیرا مضاف بر اینکه زیان فراوانی را متوجه کسبوکارهای موجود در اکوسیستم میکند، نااطمینانی کسبوکارهایی را که در آینده خواهان ورود به این اکوسیستم هستند نیز افزایش و انگیزه ورود به این اکوسیستم را کاهش میدهد.
Winner Take Most
دومین موضوع مربوط به ویژگی «بیشترین سهم برای برنده[3]» اکوسیستمهای دادهمحور است. در علم اقتصاد اصطلاح «بیشترین سهم برای برنده» زمانی استفاده میشود که تعداد معدودی از کسبوکارها، بیشترین سهم بازار یا بیشترین سهم درآمدی را به خود اختصاص میدهند و در اکوسیستم خود اکثر کسبوکارهای دیگر را دنبالهرو خود میکنند. همچون شرکت آمازون که در گذشته با تمرکز بر ایجاد تمایز در عملکرد خود، امروز به پیشرو و جهتدهنده اصلی بازار خردهفروشی تبدیل شده است. رقابت بین این نوع کسبوکارها، بر اساس نوآوری است و نه قیمت. نتیجه این موضوع، تمرکز در بازار، اثرگذاری بر تنظیم رفتارهای راهبردی بنگاههای اقتصادی بزرگ و ظهور کسبوکارهای خصوصی کوچک و متوسطی است که ابرستاره هستند.
ویژگی «بیشترین سهم برای برنده» در اقتصاد دانشبنیان محسوس و قابلدرک است، اما به نظر میرسد بهعلت خصیصههای ذاتی داده این ویژگی در اقتصاد دادهمحور، شدیدا برجسته باشد؛ بالاخص برای کسبوکارهای پلتفرمی که پتانسیل تسلط بر جریان دادهها و خلق تمایز در خدمات و محصولات از طریق تحلیل دادهها را دارند. هزینه سرمایهگذاری اولیه این کسبوکارها بالا است اما با گسترش این کسبوکارها هزینه نهایی نیز بهتدریج کاهش مییابد، به عبارت دیگر کسبوکارهای این اکوسیستم در ابتدای دوره تکامل هزینههای بالایی را متحمل میشوند و در مراحل بلوغ اکوسیستم هزینه نهاییشان کاهش مییابد، حال آنکه این اتفاق منجر میشود که علیرغم تحمل هزینۀ ابتدایی بالا توسط کسبوکارهای این اکوسیستم، این کسبوکارها به مرحله بعدی تکامل خویش که کاهش هزینه نهایی را به دنبال خواهد داشت با دیده تردید بنگرند.
چه کسی مالک داده است؟
آنچه درمورد برخی از کسبوکارهای فضای مجازی در ایران رخ داده است (که ذکر آن در بالا رفت) یکی از نتایج نامشخصبودن حقوق مربوط به داده و بهطور مشخص شناسایی حق مالکیت دادهها در پلتفرمهای مجازی است. اما به نظر میرسد پس از تبیین موضوع باید کمی هم به چرایی و نظام انگیزشهایی پرداخت که این پدیده را شکل میدهد. در تشریح چرایی این موضوع برخی عدمشکلگیری مناسبات حقوقی و اجرایی مرتبط با موضوع مالکیت داده را در اقتصاد سیاسی مفهوم شناسایی حق مالکیت داده و اجراییشدن آن دنبال میکنند به این معنی که سرویسهای امنیتی و نهادهای نظارتی از سویی و شرکتها و پلتفرمهایی که از این دادهها استفاده میکنند، از سوی دیگر در توافقی نانوشته نفعشان در عدم بهنتیجهرسیدن مباحث مربوط به مالکیت داده و عدمشکلگیری پروتکلهای حقوقی و فرآیندهای اجرایی مربوط به مالکیت داده است.
در تبیین اینکه چرا نفع اکوسیستم شرکتهای دادهمحور در عدم بهنتیجهرسیدن مباحثاتی حول حق مالکیت داده است، میتوان به دو موضوع اشاره کرد : نخست آنکه در حال حاضر هیچ توجیه اقتصادی برای اکوسیستمی (متشکل از شرکتها و پلتفرمهای مهم بینالمللی) که توانایی و امکان تجمیع، تحلیل، فروش و استفاده از این دادهها را دارند وجود ندارد تا مباحث مربوط به شناسایی حق مالکیت بر داده به سرانجام رسیده و بروز و ظهور اجرایی یابد. زیرا در فضایی که حقوق مربوط به مالکیت شی (اعم از ملموس و غیرملموس) مشخص و روشن نباشد، دارنده آن شی، به خود حق هرگونه استفاده از آن شی را خواهد داد. همچنین بهعنوان دلیل دوم، در اقتصاد دیجیتال صرفا همین شرکتها هستند که از ابزارهای کافی جهت حمایت از سرمایهگذاری خود برخوردارند و میتوانند به کمک 1) ابزارهای فنی که در اختیار دارند، 2) انحصار دادههایی که در تصاحب آنهاست، 3) ابهام و بلاتکلیفی حقوقی موجود و 4) توان مالی بالایی که نسبت به سایر رقبای خویش در اختیار دارند دسترسی به داده را برای اشخاص و شرکتهای دیگر غیرممکن کنند و همواره انحصار تجمیع، استفاده و حتی فروش دادهها را در اختیار خویش داشته باشند.
از سوی دیگر سرویسهای امنیتی و نهادهای نظارتی نیز تمایل چندانی ندارند تا مباحثاتی که از سوی برخی نهادهای حقوقی و همین طور جامعه مدنی درمورد شناسایی حق مالکیت داده مطرح شده است به نتیجه برسد. علت این امر آن است که کنترل و نظارت و تعامل با چند شرکت بزرگ برای سرویسهای امنیتی و نهادهای نظارتی امکانپذیرتر از میلیونها کاربر است، بهعبارت دیگر نهادهای امنیتی از ابزارهای بیشتری برای کنترل و نظارت و در مواقعی تعامل و بدهبستان با شرکتهای بزرگ برخوردارند تا کاربران؛ بهعبارت دیگر طرحهای نظارتی مختلف میتوانند انواع مختلفی از مخاطبان را هدف قرار دهند و تحت نفوذ قراردادن برخی از مخاطبان آسانتر از برخی دیگر است [11]. طرحهای کنترلی و نظارتی برخی از نهادهای نظارتی و سرویسهای امنیتی کسبوکارها را هدف قرار میدهند و برخی دیگر نیز کاربران را هدف قرار میدهند. برخی تلاش خواهند کرد تا رفتار عموم مردم را تغییر دهند، در حالی که برخی دیگر تلاش خواهند کرد تا رفتار معدودی از افراد متخلف را تغییر دهند.
بهعنوان یک قاعده کلی، مقررات کسبوکارها نسبت به کاربران فردی آسانتر است. یافتن آنها آسانتر است و در برابر اقدامات قانونی آسیبپذیرتر بوده و امکان اجراییشدن سیاستهای نظارتی نیز درمورد آنها نسبت به کاربران بیشتر است [12]. همچنین عدمهمکاری این شرکتها با نهادهای امنیتی و نظارتی هزینههای بالایی برای این نهادها در بر داشته و ریسک ادامه فعالیت این شرکتها را افزایش میدهد و در شرایط ابهام در حق مالکیت دادهها نهایتا این شرکتها ترجیح میدهند، یا به تعبیری دقیقتر برای این شرکتها میصرفد در موضوعات حساسیتبرانگیز به همکاری با این نهادها بپردازند.
[1]. Caleb T. Carr
[2]. Rebecca A. Hayes
[3]. Winner-Take-Most
منابع :
[1] | A. L. Young and A. Quan-Haase, “Uses and gratifications of social media: A comparison of Facebook and instant messaging,” Bulletin of Science, Technology & Society, no. 50, p. 350–361, 2010. |
[2] | J. Van Dijck, “Facebook as a tool for producing sociality and connectivity,” Television & New Media, vol. 2, p. 160–176, 2012. |
[3] | R. A. Hayes and C. T. Carr, “Social Media: Defining, Developing, and Divining,” Atlantic Journal of Communication, pp. 46-65, 2014. |
[4] | L. Han, W. Tov and Q. Lin, “Emotional disclosure on social networking sites: The role of network structure and psychological needs,” Computers in Human Behavior, no. 41, p. 413–350, 2014. |
[5] | C. Steinfield and N. Ellison, “The benefits of Facebook “Friends:” Social capital and college students’ use of online social network sites,” journal of Computer-Mediated Communication, no. 12, p. 1143–1168, 2007. |
[6] | C. Lampe and C. Steinfield, “Connection strategies: social capital implications of Facebook-enabled communication practices,” New Media & Society, no. 13, p. 873–892, 2011. |
[7] | K. Ksenia and H. Krasnova, “It’s all about networking! Empirical investigation of social capital formation on social network sites,” in ICIS, 2011. |
[8] | F. Hübner, S. Julio Angulo and F. Karegar, “Transparency, privacy and trust–technology for tracking and controlling my data disclosures: Does this work?,” in Springer, 2016. |
[9] | H.-H. Teo and X. Heng, “Research note-effects of individual self-protection, industry self-regulation, and government regulation on privacy concerns: A study of location-based services,” Information Systems Research, no. 23, p. 1342–1363, 2012. |
[10] | Deloitte, “Study on emerging issues of data ownership, interoperability, (re-)usability and access to data, and liability,” European Union, 2018. |
[11] | J. Goldsmith و T. Wu, “Who Controls the Internet? Illusions of a Borderless World,” Oxford University Press, 2006. |
[12] | O. Kerr, “enforcing law online,” The University of Chicago Law Review, 2007. |