زیست جمعی ما از عصر قاجار تا چند دهۀ گذشته با محوریت و مرجعیت دو گروه از نخبگان اندیشهورز پیوند داشته که خود را عموما در نسبت با دو دستگاه معرفتی دین و علم شناسایی کردهاند. روحانیون و روشنفکران در تاریخ معاصر ایران کسانی بودند که اولویتها و کانونهای توجه را با تکیه بر اقتدار گفتمانهای دین و علم مشخص میساختند و بر اساس تفسیر فراگیر خود از جهان، بایدها و نبایدهای زیست اجتماعی را تعیین میکردند. هرچند تکثر در این دو گروه به همراه رقابتها و رفاقتهای موسمی ساختار مرجعیت را در دورههای مختلف دستخوش تغییر میکرد، اما به واسطۀ منزلت علم و دین، نظم حاکم بر دوگانۀ مرجعیت اجتماعی متحمل انقلاب یا دگردیسی اساسی نمیشد.
ظرف دو دهه اخیر و با توسعۀ انقلابی شبکههای ارتباطی شاهد طلوع موج جدیدی از نخبگان بودیم که غالبا با نام سلبریتی شناخته میشوند و مبنای مرجعیت خود را نه از یک دستگاه معرفتی، بلکه از منزلت اجتماعی در صنعت سرگرمی بدست آوردهاند. در این بازه مرجعیت دانشگاه و حوزه اگر نگوییم دچار فروریختگی، مطمئنا دچار تردیدهای حائز توجهی شده است. در ده سال سخت اقتصادی، زمانی که اکثر نخبگان از حل اساسیترین مسائل معیشتی و اجتماعی عاجز بودند، جامعۀ ایران به سنخ جدیدی از گروههای مرجع روی آورد تا دردهای بیدرمان زندگی اجتماعی خود را تا مدتی فراموش کند. سلبریتیها نماد خوشباشی و موفق زیستن در جهان آشفتهای هستند که از پذیرفتن تلخیها و ناکامیهایش عامدانه ابا و امتناع داریم. سلبریتیها حامل موفقیتهای نداشتۀ ما و برآورندۀ آرزوها و آرمانهای یک زندگی موفق و مرفه هستند. پدیدهای که از آن منع شدیم و رویایش را در سر پروراندیم. روی هم رفته سلبریتیها مبدل به موفقترین نخبگان دهۀ 90 شمسی و در مواردی تجسم آرمانها و خواستههای سرکوب شدۀ جامعه ایران شدند.
اما امروز در چه دورهای به سر میبریم. آیا انسان پساکرونای ایرانی که قریب به سه سال سر در شبکهها و تلفن همراه خود فرو برده و با وجود فشارهای اقتصادی از مواهب زیست اجتماعی مرسوم محروم گشته، کماکان سلبریتی خارج از کشور واکسنزده را امید و آرمان خود میبیند؟ آیا هنوز هم میشود به زور خندوانه خندید و در آشوب مسائل اجتماعی، سر را در برف فرو برد و تصور کرد که ما مردم ایران خیلی باحالیم؟ امروز سلبریتیها، این نخبگان برآمده از صنعت سرگرمی، چه نقشی در زندگی ما ایفا میکنند؟ آیا هنوز ایشان را مبنا و الگو قرار میدهیم و از فاصلۀ کهکشانی زندگی خود با ایشان چشم میپوشیم؟
به نظر میرسد امروز جامعۀ ایران در آستانۀ بحران در پذیرش مرجعیت به سر میبرد. شبکههای ارتباطی و رخدادهای اجتماعی بعضا تلخ دهۀ 90، جامعه ایران را از گروههای مرجع سابق سرخورده ساخته و سلبریتیها هنوز نتوانستهاند با تکیه بر منزلت اجتماعیشان مسائل نهادی و بعضا ریشهدار اجتماعی را برطرف سازند. امروز در جهانی به سر میبریم که از منظر بسیاری مرجع واحد و اثرگذاری برای پیروی و دلبستگی وجود ندارد. مجموعهای از خصایص و علایق پراکنده، ما را وادار کرده است که بر واحد جدیدی متمرکز شویم و آن را جدیتر از هر زمان دیگری اولویت زیست اجتماعی خود قلمداد کنیم. این واحد جدید به زعم من «فرد» است.
تردید ندارم که فردگرایی غیر از خودخواهی، خودمحوری، استبداد رای و خودشیفتگی است. فردگرایی سنخی از تلاش فکری برای کشف ضرورتها در زیست بوم دچار ابهامی است که با انباشت مسائل اجتماعی از اولویتهای حیاتی انسان بهمثابۀ یک موجود مادی و معنوی فرسنگها فاصله گرفته است. فردگرایی مترادف اتمیزهشدن و تنهایی نیست. فردگرایی مترادف نهگفتن به اولویتهای غیرواقعی در یک جهان واقعی است. ضرورتی که از چشمان گروههای مرجع برای مدت زمان زیادی پنهان مانده است. فردگرایی محصول منطقی و اخلاقی بحران مرجعیت در جامعهای است که آگاهانه یا ناهشیار اهمیت انسان را نادیده گرفته است. با این همه تصور میکنم که در آغاز این فصل از زندگی اجتماعی به سر میبریم و پذیرش مسئولیتها و تلاش برای کشف اولویتها در چارچوب فردگرایی چندان ساده نخواهد بود.