فهرست مطالب
مقدمه
امروزه در مدارس و دانشگاهها علم (science) را بیشتر به شکل غیرتاریخی تدریس میکنند. اندیشههای اصلی یک رشته علمی به سادهترین صورت ممکن در کتابهای درسی عرضه میشود و از فرایند تاریخی طولانی و پرپیچوخمی که مقدمه کشف این اندیشههاست چندان یاد نمیشود. البته اگر هدف، تدریس علوم باشد، این شیوه مناسب است. اما اگر قرار است از تأثیر علم مدرن بر دیدگاه انسان مدرن درمورد جهان و خودش سخن بگوییم، چارهای نداریم جز اینکه توجهی دقیق به تاریخ علم داشته باشیم.
انسان در دوره مدرن با نگاهی جدید به جهان مواجه شده است و این نگاه جدید تا حدود زیادی متأثر از علوم مدرن است. منشأ علم جدید را باید در دورانی جُست که تحولات سریع علمی بین سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۷۵۰ میلادی در اروپا رخ داد؛ و این همان دورهای است که اکنون در میان ما به نام عصر انقلاب علمی شهرت دارد. البته تحقیق علمی، هم در عصر باستان صورت میگرفت و هم در قرون وسطی، و انقلاب علمی بدون مقدمه و ناگهانی اتفاق نیفتاد.

اما علم مدرن در ایران چه مسائلی را ایجاد کرد؟ آن چیزی که برای ایرانیها در دوران قاجار، در ابتدا جذاب به نظر رسید، نه علم مدرن، بلکه تکنولوژی مدرن بود. وقتی به نوشتههای سیاحان ایرانی که به اروپا رفتهاند نگاه میکنیم، متوجه میشویم که دو پدیده در اروپا توجه آنها را به خود جلب کرده بود: نظم و تکنولوژی. یکی از اولین اقداماتی که به ذهن برخی روشنفکران ایرانی رسید، این بود که ایده مدرسه را در ایران پیادهسازی کنند؛ سپس کتابهای فرنگی ترجمه شدند.
شاخههای جدید علم مثل فیزیک، شیمی و پزشکی مدرن پایشان به ایران باز شد و تدریسشان در ایران آغاز شد. بعد از آن دانشگاه در ایران تأسیس شد. کم کم در این دوران مسئلهای در ایران ایجاد شد به اسم «علم و دین». مسئله «علم و دین» بهطور خلاصه این بود: اگر فرضیات و نظریات علمی درست باشند، گویی جا برای آموزههای دینی تنگ میشود. وقتی بهطور کلی اقدامات ایرانیها درمورد علم مدرن را مرور میکنیم، احساس میکنیم نوعی شتابزدگی در این اقدامات دیده میشود و شاید بتوان این شتابزدگی را نشانهای از «عدم فهم درست علم مدرن» تلقی کرد. این «عدم فهم درست علم مدرن» را در جریانات فکری مختلف و متضاد ایرانی میتوانیم ردیابی کنیم.
عدم مدیریت نخبگان
اما «علم و دین» تنها مسئله مرتبط با علم مدرن نبود. یکی از مسائل دیگری که در این حوزه شکل گرفت، فاصلهای بود که بین دانشگاه ایرانی و دانشگاه فرنگی وجود داشت و دارد. انسان تحصیلکرده ایرانی این نیاز را در خود میدید و میبیند که برای آگاهی از دستاوردهای جدید علم و آشنایی با «مسائل مرزی» باید از نزدیک با فضاهای علمی و اساتید اروپایی و آمریکایی معاشرت داشته باشد. از اینجا بود که سفر دانشجویان و اساتید به فرنگ آغاز شد و حتی حاکمیت نیز از این سفرها حمایت میکرد.
اما این سفرها از جایی به بعد برای جامعه ایرانی تبدیل به معضل شد. معضل این بود و است که بسیاری از این افراد با قصد برگشت به جامعه ایران، به اروپا و آمریکا نمیرفتند و نمیروند. این معضل همچنان هم پابرجاست و حتی تشدید شده است. امروزه دیگر برای این سفرها از واژه «مهاجرت» استفاده میشود. بر اساس آمار اتحادیه اروپا سومین دلیل رایج مهاجرتهای مجاز ایرانیها به اروپا، دلایل تحصیلی است که از سال ۲۰۱۳ تا به امروز در حال افزایش است.
در گزارش مهاجرت و وجوه ارسالی بانک جهانی تا سال ۲۰۱۶، ایران ۱.۶ میلیون نفر جمعیت خروجی مهاجر داشته است. بررسی آمارها بهصورت تجمعی نشان میدهد که بر اساس سهم مهاجران تحصیلکرده از تعداد کل مهاجران، ایران جایگاه چهارم را با سهم ۵۰ درصد مهاجران متخصص در میان همه کشورها داراست. با بررسی آمار موجود، لزوم و فوریت برنامههای جدی برای نگهداشت نخبگان و سرآمدان در کشور و استفاده از سرمایههای ملی مشخص میشود.
عقبماندگی
اینکه ما نمیتوانیم سرمایههای ملی خود را نگه داریم و نخبگان از این جامعه مهاجرت میکنند، به مسئلهای مرتبط میشود که برخی اسم آن را «عقبماندگی ما» گذاشتهاند. سابقه طرح مسئله «عقبماندگی» به پرسش معروف عباسمیرزا از نماینده فرانسه میرسد: «این قدرتی که شما [اروپاییها] را بر ما مسلط کرده و موجب ضعف ما و ترقی شما شده چیست؟ شما در قشون جنگیدن و فتحکردن و به کار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب [= فتنه و فساد] غوطهور و به ندرت آتیه را در نظر میگیریم».
حتی اگر در پرسش عباسمیرزا هم دقت کنیم، آنچه که توجه او را به عقبماندگی ما و پیشرفت اروپاییها جلب کرده است، صرفا قشون جنگی و قدرت فتحکردن است. او همچنان عقبماندگی و پیشرفت را در مقولات تکنولوژیک میبیند و هنوز به منطق پشت این دستاوردها توجه ندارد؛ اینکه منطق انسان مدرن نسبت به انسان سنتی چه تفاوتی کرد و چه چیزی باعث این تفاوت شده، هنوز از چشمان عباسمیرزا پنهان مانده و حتی بسیاری دیگر از متفکران ایرانی نیز توجه ویژهای به آن نکردند.
این «پنهانماندن منطق انسان مدرن» فقط مختص دیدگاه عباسمیرزا نیست؛ با نگاهی اجمالی به تفکرات بسیاری از اندیشمندان ایرانی، میتوان این ویژگی را دید. مثلا برخی مسئله عقبماندگی را در دینیبودن جامعه ایرانی دیدند و راهحل را این دانستند که کل آموزههای دینی را باید کنار گذاشت و از نگاه «طبیعیون غربی» پیروی کرد تا مشکل عقبماندگی ایرانیان رفع شود. عدهای دیگر هم به این فکر افتادند که باید نهادهایی مثل «مدارس اسلامی» تأسیس شود و «دانشمندان مسلمان» تربیت کرد.
در نظر داشته باشیم که حتی کسانی که اهمیت علم مدرن را درک کردند و خروج از عقبماندگی را در نسبت با علم مدرن فهمیدند، نتوانستند چیستی علم مدرن را بهخوبی صورتبندی کنند. عموما در ایران، چیستی علم مدرن را یا به روشهای علمی ربط دادند و یا به نتایج علمی. یعنی علم بهمعنای مجموعهای از نظریات علمی دیده شد و گویی اگر ما این نظریات را بیاموزیم و حفظ کنیم، علمی میشویم! یا گویی علم مجموعهای از روشهاست که اگر ما آنها را حفظ و اجرا کنیم، دارای تفکر علمی میشویم.

اهمیت جامعه علمی
مولفهای که تقریبا بههیچوجه در نسبت با عقبماندگی و درک علم مدرن دیده نشد و هنوز هم دیده نمیشود، «جامعه علمی» است. اگر نتیجه علمپژوهشی نیمه دوم قرن بیستم را بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم، میشود این جمله: «علم یعنی جامعه علمی»! تحقیقات موثر علمی زمانی آغاز میشود که جامعه علمی بدین اعتقاد برسد که پاسخهای قاطعی به برخی از سوالات به دست آورده است؛ سوالاتی مانند «موجودات بنیادینی که جهان از آنها ساخته شده است چیستند؟»، «این موجودات با یکدیگر و با حواس ما چگونه تعامل میکنند؟»، «طرح چه سوالاتی درباره این موجودات مجاز است؟» و غیره.
در علوم بالغ (mature sciences) پاسخ این سوالات بهنحو موثری در دورههایی آموزشی که برای دانشجویان برگزار میشود به نسل جدید پژوهشگران منتقل میشود و آنها برای کاوشهای تخصصی آماده میشوند. از آنجا که این آموزشها دقیق و انعطافناپذیرند، چنین پاسخهایی سیطره عمیقی بر اندیشه علمی پیدا میکنند. ارتباط این آموزشها با جامعه علمی چیست؟ این است که دانشمندانی تربیت میشوند که میتوانند با فعالیتهای دقیق و متعهدانه، طبیعت را درون قالبهایی مفهومی (conceptual boxes) که از طریق آموزشهای تخصصی آموختهاند، جا دهند.
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که علوم طبیعی مدرن را نباید صرفا شاخه یا شاخههایی از دانش در نظر گرفت که در کنار دانشهای دیگر مانند جامعهشناسی و روانشناسی و غیره قرار دارند. در برخی از برهههای تاریخی، علوم طبیعی مدرن تأثیری فراتر از این مرزهای آکادمیک گذاشتهاند. مثال معروف این پدیده، نظریات چارلز داروین است. از هنگام چاپ کتاب داروین، پیرامون منشأ انواع با انتخاب طبیعی، در میانه سده نوزدهم، نظریه تکامل تأثیری بسیار نیرومند بر علوم اجتماعی گذاشته است. این هم یکی دیگر از نشانههای وجود جامعه علمی بلوغیافته است که دستاوردها، نظریات، آموزهها و روششناسیها در چنین جامعه علمی از شاخهای به شاخه دیگر منتقل میشود و شاهد تأثیروتأثرهای متقابل هستیم.
مسئله اصلی که در اینجا به وجود میآید این است که این جوامع علمی بلوغیافته چطور شکل میگیرند؟ چطور میتوان چنین اجتماعی از دانشمندان را تشکیل داد که شاهد تعامل و تضارب آرا و انظار در میان آنها باشیم؟ یکی از ویژگیهای جامعه علمی بلوغیافته این است که دانشمندان هم در عرصه فردی و هم در عرصه جمعی و همایشی با یکدیگر تعامل و تضارب دارند. در عرصه فردی این امکان باید وجود داشته باشد که دو دانشمند از نظرات اصلاحی یا انتقادی یا متفاوت یکدیگر بهطور شفاهی برخوردار شوند و این یعنی آنها متن مهم و ماندگار مورد توافقی را مورد مطالعه و بحث قرار دهند.
اینک شایسته است از خود سوال کنیم چند مورد از این قبیل بسترهای بارقهانگیز خلق علم را در محیطهای دانشگاهی و غیردانشگاهی رشتههای علوم پایه دیده یا دست کم شنیدهایم؟ (منظور این نیست که در رشتههای دیگر شاهد چنین بسترهایی هستیم؛ چون این متن درمورد علوم طبیعی است، صرفا از علوم طبیعی و نه رشتههای دیگر، اسم برده شده است) در عرصه جمعی نیز، آنچه نوعا امکان تعامل و تضارب آرا را محقق میکند همایشها هستند.
البته باید تصریح کرد که مقصود از همایش، ابدا آن همایشهای توخالی و بیفرجامی نیست که در کشور ما رایج است. مقصود همایشهایی تخصصی است که پژوهشگری حاصل چندین ماه و یا سال تحقیق و تأمل خود را بهصورت مکتوب در جلسهای مرکب از ده یا بیست همکسوت و بعضا تنی چند از دانشجویان تحصیلات تکمیلی قرائت میکند و گاه بعضی از نکات را توضیح میدهد. به هرگونه دورهمی بین چند دانشجو و استاد، «همایش» گفته نمیشود!
اکنون چه کنیم؟
شاید پربیراه نباشد اگر ادعا شود که ما همچنان علم مدرن را درک نکردهایم. علم مدرن را مجموعهای از نظریاتی میبینیم که در گذشته تولید شدهاند و یا مجموعهای از روشهای ثابت میبینیم که میتوان از آنها کپی کرد. این یادداشت دعوتی است برای اندیشیدن درمورد دو مسئله:
- اول، علم مدرن در ایران چه داستانی را از سر گذرانده است؛
- دوم، جامعه علمی چه اهمیتی دارد.
اندیشیدن درمورد این دو مسئله به ما کمک میکند تا بهتر بتوانیم فهم کنیم که در کدام وضعیت تاریخی قرار داریم.