فهرست مطالب
مقدمه
دولت جمهوری اسلامی در تابستان۱۳۵۹ اعلام کرد که همۀ زنان ایرانی باید حجاب را رعایت کنند. اما همچنان حجاب اجباری به صورت قانون درنیامده بود. زیرا اگر رییسجمهور و دولت تغییر میکرد، میتوانست حجاب اجباری را نیز از بین ببرد. به همین دلیل مجلس شورای اسلامی در مهر۱۳۶۰ قانونی را به تصویب رساند که طبق مادۀ ۱۸ آن، عدم رعایت حجاب اسلامی بهعنوان یکی از موارد اعمال خلاف اخلاق عمومی شناخته میشد. زنان ایرانی با حجاب شدند.
در سال۱۳۶۱ نمایندۀ دادستان کل انقلاب در مصاحبهای با روزنامۀ کیهان در مورد این پرسش که «سطح بیحجابی چه میزان پایین آمده است» اینگونه پاسخ داد: «بیحجابی در سطح تهران خیلی پایین آمده، حجاب یکی از ضروریات اسلام است و باز هم با تشکر از خواهران که این حرکتشان نشانگر حسنظن آنها به مسئولین و جمهوری اسلام میباشد و ما به یک عده انگشتشمار باقیمانده توجه میدهیم که… رعایت حجاب را بهعنوان یک وظیفۀ شرعی و انسانی حداقل در اماکن عمومی رعایت کنند». در این مقاله میخواهیم به ماجرای حجاب بعد از اجباریشدن بپردازیم.

زور یا فرهنگ؟
در ۱۸مرداد۱۳۶۲ قانونی در رابطه با حجاب در مجلس تصویب میشود که طبق مادۀ ۱۰۵ آن، «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهند شد». البته در سال۱۳۷۵ قانون جدید حجاب شرعی مجازات زنان بیحجاب را از شلاق، به تحمل حبس و جریمۀ نقدی تغییر داد؛ میزان حبس از دهروز تا دوماه و میزان جریمۀ نقدی از پنجاههزار تا پانصدهزار ریال تعیین شد.

در ابتدای انقلاب معمولا عوامل گسترش «مظاهر غیراسلامی» سلطنتطلبها معرفی میشدند، اما از اواسط دهۀ۶۰ با گروه جدیدی بهعنوان عامل و مقصر روبهرو میشویم: «گروههای غربزده». برای نمونه مسئول ادارۀ مبارزه با منکرات در سال۱۳۶۵ «گروهی غربزده» را مسئول گسترش «مفاسد» در کشور معرفی میکند. عامل دیگر، آمریکا و اسراییل معرفی میشود. باز هم برای نمونه مسئول واحد بسیج در سال۱۳۶۵، مشخصا «اسراییل» را عامل «اسلامزدایی» و «ترویج فساد و فحشا» قلمداد میکند.
سه نکته را از اول انقلاب میتوان در بین حرفهای مسئولان در مبارزه با «بدحجابی» همواره مشاهده کرد: اول، تحریکات خارجی در مورد بدحجابی؛ دوم، لزوم کار فرهنگی در برابر بدحجابی؛ سوم، معضل «سوءاستفاده مأموران». علت مورد سوم را میتوان این دانست که اساسا نمیتوان برای سلیقههای «رفتاری و پوششی» میلیونها انسان ضابطه ایجاد کرد و آن را بهوسیلۀ عدهای مأمور، در جامعه پیاده کرد. به همین دلیل در اجرای حجاب اجباری، ما همواره شاهد تخلف، برخورد سلیقهای و خشونت بوده و هستیم.

از آبان۱۳۶۲ ما شاهد بهوجودآمدن «گشتهای مبارزه با منکرات» یا «واحدهای گشت ثارالله» در خیابانها هستیم. اما گویی تمام این «گشت»ها و «کمیته»ها و «دادگاه مبارزه با منکرات»ها نتیجههای لازم را نداشته و به همین دلیل بعد از مدتی شاهد طرحهای جدیدتر میبودیم. برای نمونه استاندار تهران در اردیبهشت ۱۳۶۵ اعلام میکند: «جهت جلوگیری از فحشا و منکرات و بدحجابی، طرحی مردمی با کمک ارگانها و نهادهای ذیربط در دست تهیه است».
گویی ما در یک پاندول «اعمال زور / کار فرهنگی» گیر افتادیم. مثلا در شهریور۱۳۶۶ دادسرای انقلاب اسلامی اخطاریۀ شدیداللحنی را منتشر کرد و حجت را بر بیحجابان تمام کرد که با متخلفین قاطعانه برخورد میکند. سهماه بعد از آن، طرح شکست خورد و رییس دیوان عالی کشور اعلام کرد: «مبارزه با مفاسد و منکرات یک مسئلۀ فکری و فرهنگی است و این موارد با شلاقزدن و زندانکردن از بین نمیرود بلکه با تعلیم و آموزش حل میشود».

بعد از پایان جنگ، مبارزه با «بدحجابی» وارد مرحلۀ جدیدی شد: راهپیماییهای خیابانی. برای مثال در آذر۱۳۶۸ به بهانۀ سالروز شهادت دختر پیامبر اسلام، در همدان، سمنان، تویسرکان، قم و چند شهر دیگر تظاهراتی در محکوم کردن بدحجابی برگزار شد. در اردیبهشت۱۳۶۹ تظاهراتی در تهران به همین منظور انجام شد که طول مسیر راهپیمایی از میدان ولیعصر تا مجلس بود. اما گویی «بدحجابی» برای جمهوری اسلامی معضلی شده بود که نه با زور از بین میرفت، نه با کار فرهنگی و نه با تظاهرات خیابانی.
تنوع حجاب
در دهۀ دوم انقلاب و بعد از خاموششدن جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی به این نتیجه رسید که گویی دیگر نمیتواند آن نظم نوستالژیک دوران پیش از «کشف حجاب» را احیا کند. در این دهه زنان بهطور گسترده وارد عرصۀ عمومی شدند: دانشگاه، بازار کار و غیره. بعضی از جناحهای سیاسی در این دوران سعی میکردند که از «تنوع نوع حجاب» (و نه حتی تنوع پوشش) دفاع کنند؛ چرا که سختگیریهای داخلی باعث اختلال در ورود ایران به عرصۀ بینالمللی میشد.
یکی از کلیدواژههای این دوران «اعمال سلیقه» در قانون حجاب است. مثلا شهلا حبیبی مشاور رییسجمهور (اکبر هاشمی رفسنجانی) در سال۱۳۷۲ با گفتگو با روزنامۀ همشهری میگوید: «برخوردهای سلیقهای مشکل جامعه در چگونگی پوشش زنان است». در حالی که طیف دیگر فکری و سیاسی، بهجای «تنوع حجاب» از «حجاب برتر» دفاع میکند. مثلا روزنامۀ رسالت مینویسد: «کنارگذاشتن حجاب برتر حسب تجربۀ موجود نخستین گام بوده است به سوی بدحجابی یا بیحجابی».

یکی از مباحث این دوران این است که چرا زنان از رنگهای شاد در چادرهایشان استفاده نکنند. «یالثاراتالحسین» مینویسد: «حجاب و پوشش اسلامی، خصوصا چادر که مقام معظم رهبری از آن بهعنوان حجاب مطلوب یاد کرده است، مورد نقد روشنفکرانه قرار گرفته و رنگ و شکل حجاب و پوشش مرسوم در بین خواهران حزباللهی حاکی از افسردگی، ناراحتی و کسالت روحی جامعه تلقی شده است». در سال۱۳۷۴ روزنامۀ جمهوری اسلامی از این انتقاد میکند که چادرها و لباسهای رنگی و «جلف» کمکم دارد چادر را از حوزۀ حجاب اسلامی خارج میکند.
این چالشهای درون حاکمیت، در حوزۀ اجرایی نیز قابلمشاهده است. برای نمونه در سال۱۳۷۱ حجتالاسلام روحالله حسینیان، قائممقام دادستان ویژه روحانیت در گفتگو با روزنامۀ کیهان از برخورد بد برخی دستگاههای قضایی با «بسیجیانی که امر به معروف میکنند» گله میکند. از طرف دیگر، در همین سال سازمان قضایی نیروهای مسلح طی اطلاعیهای اعلام میکند اگر پرسنل نیروی انتظامی در برخورد با «مظاهر فساد» سهلانگاری بکنند، کارشان جرم محسوب میشود.
از دهۀ۱۳۷۰ بسیج بهطور جدی وارد حوزۀ «مبارزه با مفاسد اجتماعی» شد و این بحث بین مسئولین شکل گرفت که آیا اساسا این نیروها نحوۀ برخورد صحیح با مردم را بلدند یا خیر. در سال۱۳۷۲ «طرح جدید» برای مبارزه با مفاسد اجتماعی اجرایی میشود: «بهموجب این طرح تمامی اماکن عمومی، صنفی، خودروهای در حال تردد ملزم هستند از ارایۀ خدمات به افراد بیبندوبار و بانوان بدحجاب خودداری کنند». عموما جناح اصولگرا از ورود بسیج به این حوزه استقبال میکرد.

اواسط دهۀ۱۳۷۰ بحث «ورزش زنان» از سوی جناح «مصلحتاندیش» (کارگزاران و مجموعۀ افرادی که در سالهای بعدتر بهعنوان «اصلاحطلب» شناخته شدند) جدی گرفته میشود. فرماندۀ نیروی مقاومت بسیج در سال۱۳۷۶ اعلام میکند: «چادر مانعی برای حضور زنان در عرصههای مختلف حتی میادین ورزشی نیست». در این دوران بحث گسترش صیغه (به منظور آزادی بیشتر دختران و پسران مجرد) و یونیفرمهای شیکتر (کت و شلوار) برای زنان کارمند دولت و ورود ورزشکاران زن در رقابتهای جهانی از سوی همین جناح مطرح میشود.
دیگر تظاهرات علیه بدحجابی به انتقاد از دولت نیز کشیده میشد. برای مثال در تظاهرات ۱۶مرداد۱۳۷۴، قطعنامۀ پایانی تجمع نسبت به «وجود لاابالیگری و بیبندوباری و بدحجابی… در ادارات و موسسات دولتی» انتقاد میکند و از «عملکرد ضعیف برخی دستگاههای اجرایی و قضایی» اظهار ناخرسندی میکند. در این میان واژۀ «فمینیسم» هم به اطلاعیهها و انتقادات جناح محافظهکار نسبت به دولت اضافه میشود و رشد رفتار فمینیستی مساوی با «بیبندوباری» در نظر گرفته میشود.

صدای جوانان را بشنویم
در سال۱۳۷۶ و با رویکارآمدن دولت سیدمحمد خاتمی رویکردی تازه در مورد «بدحجابی» مطرح شد. این رویکرد نه «اعمال زور بیشتر» بود و نه «کار فرهنگی». در این زمان عنصر جدیدی وارد حرفهای مسئولین شد با این عنوان: «توجه بیشتر به نسل جوان و دغدغههای آنان». این عبارت فقط در میان دولتیها کاربرد نداشت. برای مثال فرماندۀ نیروی مقاومت بسیج استان تهران در گفتگویی با روزنامۀ ایران میگوید: «ارشاد جوانان با اجبار و فشار امکانپذیر نیست. تنها با تبیین صحیح مسئله و اخلاق و روشهای فردی و امر به معروف و نهی از منکر میسر است».
در همین سال۱۳۷۶ «شورای عالی انقلاب فرهنگی» به ریاست سیدمحمد خاتمی (رییس جمهور وقت) مصوبهای را تصویب میکند که طبق آن ریشههای اجتماعی و اقتصادی ضعف حجاب باید جدی گرفته شود و تبلیغ حجاب باید دوستانه باشد و همگان را نباید ملزم به یک نوع رنگ و پوشش ملزم کرد. در مرداد۱۳۷۷ «روزنامه زن» توسط فائزه هاشمی آغاز به کار میکند و مباحثی در مورد «تاریخ حجاب» و آرای مرتضی مطهری و علی شریعتی در مورد حجاب را بررسی میکند. البته این روزنامه در فروردین۱۳۷۸ متوقف شد!
در سال۱۳۷۹ آموزش و پرورش در پی چندین بخشنامه، رسما استفاده از رنگهای روشن را برای دانشآموزان مدارس ابتدایی آزاد اعلام میکند. در این زمانه اظهارنظرهایی از برخی مسئولین آموزش و پرورش میبینیم که معتقدند حجاب باید «از درون بجوشد» و آن را بهعنوان یک امر بیرونی که قابل زور یا ارشاد است نمیبینند.
درگیریهای جناحی بر سر حجاب به مفهوم «تهاجم فرهنگی» نیز سرایت میکند. فرمانده نیروی مقاومت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال۱۳۸۰ میگوید «عدهای در کشور منکر تهاجم فرهنگی میشوند و معتقد به تعامل فرهنگیاند». آن جناح سیاسی که به تعامل فرهنگی معتقد بود، به «حجاب برتر» انتقاد داشت. برای نمونه زهرا شجاعی تأیید میکند که: «چادر را اجباری کردیم و تنفر نسبت به حجاب را رونق دادیم».
در این زمان اتفاقی در پوشش معدودی از سیاستمداران رخ داد که جنجالی شد. الهه کولایی از جناح اصلاحطلبان نزدیک به سید محمد خاتمی برای اولین بار بدون چادر و فقط با «مانتو و روسری» به مجلس شورای اسلامی وارد شد. محافظهکاران شروع به انتقاد کردند. حتی مرضیه دباغ میگوید «اگر نمایندهای بدون چادر وارد مجلس شود کتک میخورد». در حالی که هادی خامنهای از پوشش الهه کولایی دفاع میکند و تنوع پوشش در مجلس شورای اسلامی را بیاشکال میداند.

پوشش سیاستمداران برای اولینبار نبود که جنجال به پا میکرد. برای مثال پوشش فائزه هاشمی در دهۀ۱۳۷۰ مورد انتقاد بسیاری از سیاستمداران دیگر قرار گرفته بود. او که زنی چادری بود، روسری و بخش اندکی از موهایش از زیر چادر معمولا مشخص بود و این فریاد عدهای را به آسمان میبرد. اما همین پوشش در اواخر دهۀ۱۳۷۰ برای بسیاری از زنان ایرانی عادی محسوب میشد و به همین دلیل پوششهای جدیدتری را در میان سیاستمداران شاهد بودیم.
نتیجهگیری
در این یادداشت سعی کردم اشاراتی بسیار کوتاه به اتفاقات مرتبط با حجاب پس از اینکه در ایران اجباری شد داشته باشم. «بدحجابی» از همان ابتدای انقلاب یک معضل برای حاکمیت بود و به همین دلیل همواره در صحبتهای مسئولین، در طرحهای شوراها، در سوالات خبرنگاران و در میان اخبار به آن اشاره میشد. یکی از درسهایی که ما باید از این تاریخ بگیریم، این است که به کردههای گذشتگان نگاه کنیم و اگر در قسمتهایی این کردهها نتیجه نداد، از تکرار آنها اجتناب کنیم. این حداقلیترین شرط عقلانیت است!
منابع:
در نوشتن این مقاله از کتاب «حجاب و روشنفکران» نوشتۀ نوشین احمدی استفادههای زیادی شد.
پروندۀ چه شد که حجاب اجباری شد…
۱ . چه شد که حجاب اجباری شد؟ قسمت اول
۲ . چه شد که حجاب اجباری شد؟ قسمت دوم
۳ . چه شد که حجاب اجباری شد؟ قسمت سوم
۴ . چه شد که حجاب اجباری شد؟ قسمت چهارم
۵ . چه شد که حجاب اجباری شد؟ قسمت پنجم
۶ . حجاب پس از اجباریشدن؛ حجاب در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰