فهرست مطالب
(توجه: این یادداشت در تاریخ 13شهریور1401 و دوهفته پیش از آغاز اعتراضات شهریور1401 نوشته شده است.)
ماجرای ترورهای سهگانه
مدتی است فضای مذاکرات برجام را در سکوت رصد میکنم. نقش بازیگران مختلف در فرایند چانهزنی، معادلۀ چندوجهی و پیچیدهای را پیش روی ذهنم بهعنوان یک شهروند علاقهمند به بهبود وضع معیشت مردم قرار میدهد. هر فرد و گروهی در این بازی منافع خود را مطالبه میکند و من هم بهعنوان جزئی از یک جمعیت بزرگ اول خواهان منافع فردی، بعد گروهی و نهایتا خیرجمعی هستم. برای هر شهروند ایرانی ارزش نازل ریال آزارنده و غیرقابلچشمپوشی است. اما در خلال مذاکرات و در روزهایی که احتمال امضای یک قرارداد بینالمللی تعیینکننده وجود دارد، چند چهرۀ شاخص و پرحاشیۀ غربی در معرض ترور قرار میگیرند. وجه اشتراک هر سه نفر نیز ایران یا اسلامستیزی است. این پرسش در ضمیرم شکل میگیرد که در آستانۀ امضای یک قرارداد بینالمللی، ترور سلمان رشدی، بولتون و پومپئو به نفع ارزش ریال است یا به ضرر آن؟
پاسخ ساده و دردسترس آن است که این ترورها نابهنگام و به ضرر منافع ملی ماست. واکنش مرندی مشاور تیم مذاکرهکننده ایران نیز از آغاز بیانگر نامناسبدیدن تاثیر این رخدادها در روند مذاکرات است. اما برخی در کشور فریاد و هلهله سر دادند و بربادرفتن سر سلمان رشدی را سزاوار و ارزشمند قلمداد کردند. این وضعیت ابهام پررنگی در ذهنم ایجاد میکند. آیا اینهایی که شادی میکنند از سقوط ارزش ریال و احتمال بهخطرافتادن تمامیت معاهدۀ بینالمللی بیخبرند؟ یا سطح بالاتری از معادلات را در نظر دارند که همچو منی از آن بی اطلاع و بیخبر است؟
واکنش سیدمحمد مرندی

سیدمحمد مرندی: من برای نویسندهای که بیزاری و خفت بیپایان علیه مسلمانان و اسلام میپراکند اشک نمیریزم. آلت دست امپراطوری که خود را بهعنوان یک رماننویس پسااستعماری نشان میدهد. اما آیا عجیب نیست که با نزدیکشدن به توافق هستهای احتمالی، ایالات متحده ادعاهایی درباره آسیبزدن به بولتون داشته باشد و بعد این اتفاق بیفتد؟ (21 مرداد 1401)
واکنش روزنامه کیهان

اما تحلیل و روایت دیگر آن است که اثر این ترورها از قضا در جهت افزایش قدرت چانهزنی طرف ایرانی در روند مذاکرات خواهد بود. با این توجیه و مدعا که اگر کسی به مقدسات و حیثیت اسلامیایرانی ما بیاحترامی کند باید سر جایش نشانده شود و درس عبرتی برای سایرین باشد. البته طرح این ایده چندان بیهزینه و ساده نیست. زیرا اولا کشور ما را در معرض اتهام دستداشتن در یک اقدام امنیتی قرار میدهد. ثانیا شواهد و قرائنی دالّ بر طراحی این فعالیتها از جانب ایران به دست نیامده است. در چنین وضعیتی صرفا میشود بر اثر احتمالا سازندۀ این رخدادها بر قدرت چانهزنی ایران در روند مذاکرات دل خوش کرد. هر چند این دلخوشی با بیم و امیدهای بسیاری همراه خواهد بود.
به موازات دو روایت بالا از مسئله ترورها و تاثیرشان در روند مذاکرات، یک روایت کمطرفدار اما پرسروصدای دیگر وجود دارد که شخصا نمیتوانم آن را بهسادگی تبیین کنم اما ضرورت اشاره به آن در خلال این سطور وجود دارد. اینکه این ترورها ماهیتا امور مطلوبی هستند و تاثیر احتمالا منفیشان بر معاهدۀ بینالمللی و ارزش ریال اگرچه محتمل و قابل پیشبینی است با اینحال تبعات آن اهمیت سرنوشتساز و تعیینکنندهای ندارد. تصور میکنم دورۀ قدرت این روایت در ذهنیت مخاطب ایرانی به سر آمده است. اگر هم مدافعانی در ذیل این روایت گرد آمده باشند چنان از واقعیت اجتماعی و زیست روزمره فاصله گرفتهاند که قادر به درک مناسبات ملموس و تجربه زیستۀ شهروندان ایرانی نیستند.
واکنش امیرحسین ثابتی

واکنش سعید لیلاز
در این بین سعید لیلاز نیز فهم جدید و متفاوتی از روند مذاکرات ارائه کرد که شکل اندیشیدن در مورد یک معاهدۀ بینالمللی را دگرگون میکند. او در مصاحبه با روزنامۀ اعتماد عنوان کرد که اگرچه با امضای برجام در دولت قبل موافقت و همراهی داشته اما این روزها زمان امضای یک معاهدۀ پایدار و بینالمللی جدید نیست و مسائل و بحرانهای اقتصادی کشور اصولا ریشه داخلی دارند. این دیدگاه اگرچه در تایید یا رد ترورهای سهگانه نیست، اما اساسا موضوعیت صورت مسئله مذاکره را در برهۀ زمانی اخیر به چالش میکشد. در این دیدگاه تحقق یک معاهدۀ بینالمللی قاعدتا راهحل هیچ مشکلی نیست که ترورها آن را به خطر بیندازند.

با اینهمه این روزها تحقق یک معاهدۀ بینالمللی دیگر محتملتر از هر زمان دیگری به نظر میرسد و ظاهرا طرفین نیز توافق را بر رویارویی ترجیح دادهاند. دولت ایالات متحده مسائل مهمتری چون هجوم روسیه به اکراین و تهدید چین در تایوان را مد نظر دارد و از جانب دیگر اتحادیه اروپا با بحران انرژی در زمستان پیشرو روبرو است. چینش قدرت در داخل نیز ثبات و امنیت بیشتر را اقتضا میکند و علاوه بر این نظم جدید بینالمللی احتمال تنظیم یک توافق دیگر را افزایش داده است. اما در این بین کمسابقهترین رخداد، بیتفاوتی جامعۀ ایران ناظر به روند مذاکرات و اخبار مرتبط با آن است. ظاهرا بخشی از جامعۀ ایران با پیگیری و بعد از مدتی شکست برجام به این جمعبندی رسیده که سیاست را به سیاستمداران واگذار کند و بیشتر بر زندگی فردی و شخصی خودش متمرکز شود. این بیتفاوتی سیاسی تا چه زمان ادامه خواهد داشت مشخص نیست اما به صورت مشخص رویدادی تازه در عرصه کنشگری سیاسی ایرانیان به حساب میآید. با اینحال روی دیگر بیتفاوتی، سلب مسئولیت نسبت به رویدادهای سیاسی است. مطالبات مردمی و پیگیری حقوق به میزانی که کاهش یابد از اهمیت عرصۀ رسمی سیاست نیز کاسته خواهد شد. در تکاپوی دیپلماسی و تمرکز قدرت میبایست این نکته را نیز لحاظ کرد که بیتفاوتی شهروندان الزاما حکمرانی را سادهتر نمیکند.