فهرست مطالب
اندیشکدهها در آمریکا
اندیشکدهها در سالهای پس از دهۀ1960 بهطور چشمگیری در آمریکا گسترش پیدا کردند. تعریف معمول در زمینۀ آمریکایی برای یک اندیشکده، پژوهشمحوری در باب سیاستگذاری، عدموابستگی سازمانی به دولت یا دانشگاهها و در نهایت غیرانتفاعی بودن، بهمنزلۀ مشخصههای اصلی تلقی میشود.
رشد اندیشکدهها در آمریکا بهحدی بوده است که اندیشکدۀ رند[1] به بودجۀ سالیانهای معادل 260میلیون دلار و اندیشکدههایی مانند بروکینگز[2]، هریتیج[3] و اِربِن بودجهای در حدود 60 تا 100میلیون در سال2011 به خود اختصاص دادهاند. برای درک بیشتر این روند رشد لازم است به میزان بودجۀ همین اندیشکدهها در سال1987 توجه کنیم. بودجۀ مؤسسۀ رند در سال1987، معادل 60میلیون دلار و بروکینگز و هریتیج، حدود 14میلیون دلار بودهاست.
نقشهایی که اندیشکدهها در محیط سیاسی آمریکا ایفا میکنند را میتوان در چند حوزه مد نظر قرار داد:
– بهانجامرساندن تحقیقات پایهای در مسائل مربوط به سیاستگذاری؛
– ارائۀ مشاوره به حکومت در مسائل ضروری و فوری از طریق حضور در جلسات استماع کنگره، یادداشتهای سیاستی و خروجیهای رسانهای. همچنین مشاورهها و لابیهای غیررسمی نیز در ایفای این نقش مؤثرند؛
– نقش ارزیابی برنامههای دولت که در قالب فعالیتهای قراردادی انجام میشود؛
– تولید تحلیلهای وقایع روز داخلی و خارجی که در قالبهای مختلف رسانهای منتشر میشوند؛
-تأمین نیروی مورد نیاز دولت در زمینههای مربوط به سیاستگذاری که بعضاً این تأمین نیرو منجر به تخلیۀ اندیشکده از نیروی انسانی میشود.
بهطور معمول، میتوان سه نوع اندیشکده را برشمرد که البته چندان مرز روشنی بین آنها برقرار نیست. در حقیقت نمیتوان از یک نوع اندیشکده در آمریکا سخن گفت:
1 . دانشگاههای بدون دانشجو؛ مانند بروکینگز؛
2 . محققین قراردادی؛ مانند رند
3 . اندیشکدهها وابسته به احزاب و گروههای فشار که حامی منافع ایدئولوژیک هستند؛ مانند هریتیج

این سهگونه از جملۀ مهمترین الگوهای فعالیت اندیشکدهای در آمریکا به حساب میآیند. این دستهبندی بیش از حد ساده شده است و بهخصوص در سالهای اخیر که اندیشکدهها تغییرات زیادی داشتهاند. با این حال همچنان این طبقهبندی حاوی بصیرتهایی است.
1- اندیشکده بهعنوان دانشگاهی بدون دانشجو:
تفاوت این اندیشکدهها با دانشگاهها این است که اولاً محققان دانشگاهی ارتباط نسبتاً کم و محدودی با فعالان سیاسی دارند. ثانیاً انگیزۀ محققان دانشگاهی در تحقیقاتشان بیشتر مساهمت در نظام تحقیقاتی است. در حالی که انگیزۀ محققان اندیشکدههای غیردانشگاهی بیشتر تأثیر در روند حکمرانی و تمایل ذاتی به مسائل سیاسی است. بنابراین محققان اندیشکدهها معمولاً تحقیقاتی همآهنگتر با مسائل سیاسی روز دارند و نسبتاً به مسائل کوتاهمدت واکنشهای بیشتری نشان میدهند. در آمریکا برخی از این نوع اندیشکدهها که عمدتاً در واشنگتن مستقر هستند نسبت به دیگران به مسائل جدیدتر و خاصتری میپردازند.
یکی از چالشهای موجود در این تعریف تقابل تحقیقات عینی و کامل و بینقص از یک طرف و ارتباط با مباحث سیاسی از طرف دیگر است. مسئلۀ مهم دیگر آن که سیاستمداران میل کمی برای خواندن کتابهای محققان دارند. این امر سبب میشود که اسناد تهیهشده توسط اندیشکدهها در عمل برای طاقچه طراحی شدهباشند.
2- اندیشکده بهعنوان سازمان تحقیقاتی پیمانی:
این اندیشکدهها اغلب ارتباط نزدیکی با یک نهاد خاص دارند و محصولات تحقیقاتی آنها بیشتر اوقات گزارشی برای نهادهای خاص حکومتی است تا کتاب و رساله برای مخاطبان آکادمیک. ممکن است بنا به تصمیم اندیشکده، این خروجی اصلا در دسترسی عموم قرار نگیرد.
این اندیشکدهها هم مثل نوع قبلی روی تحقیق عینی تمرکز دارند و از متخصصان دانشگاهی استفاده میکنند. این مسأله باز هم تقابل بین عینی یا بیطرفانهبودن تحقیق و وابستگی مالی سازمان به یک یا چند نهاد را پیش میکشد. جلوۀ این امر را میتوان در اندیشکدۀ رند مشاهده کرد. به گونهای که برخی از محققین از مؤسسۀ رند تحت عنوان فکتکده[4] یاد میکنند.
سؤال مهم آنکه چرا این تحقیقات درون خود نهاد انجام نگیرد؟ علت این است که محققان پیمانی کارکنان آن نهاد نیستند؛ بنابراین حرفهایشان بهعنوان صدایی خارج از نهاد مربوطه شنیده میشود و چه بسا این محققان آزادی عمل بیشتری در پرداختن به مسائل داشته باشند.
3- اندیشکدههای گروههای فشار و وابسته به احزاب:
این نوع از سازمانها که در تعریف جدید از اندیشکده میگنجند، ایدئولوژیک و بعضا وابسته به یک حزب هستند. همچنین سعی دارند بر منازعات سیاسی روز تأثیر بگذارند. خروجی تحقیقاتی آنها هم کتاب و رساله نیست بلکه دستورالعملها و گزارشهای کوتاه است چرا که تأکید وسیعی بر رسیدن این خروجیها به دست سیاستمداران و مطالعهشدن توسط آنها دارند. ارتباط آنها با فعالان سیاسی به گونهای است که برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری نیز یکی از راههای تأمین مالی اندیشهها و فعالیتهای سیاسی خود را تأسیس اندیشکدهای مربوط به حزب خود یافتند.
چالشی که این نوع اندیشکدهها با آن دست و پنجه نرم میکنند نادیدهگرفتهشدن بهعلت موضع صریحشان است. بهطعنه میتوان اظهار داشت که با مطالعۀ یک یا دو اثر از آنها کل نظریاتشان در باب سیاست خوانده شده است.
البته باید توجه داشت که هماهنگی کارکنان یک اندیشکده با هم از نظر ایدئولوژیک ثبات نسبی در تحقیقات را تضمین میکند و بنابراین امروزه اندیشکدهها در فرایند استخدام و عضوگیری به این مسائل توجه بیشتری دارند.
محیط استراتژیک در حال تغییر برای اندیشکدههای آمریکا
شرایط محیطی استراتژیک فعالیت اندیشکدهها در آمریکا واجد بخشهایی متغیر و ثابت است. برای نمونه همواره برای مشاورهها و پیشنهادات سیاستی، مشتریهایی وجود دارد. این موضوع ناشی از نحوۀ خاص توزیع قدرت در نظام حاکمیتی آمریکا است. البته هر لایهای از مشتریها نیازمند بستههای سیاستی خاص خود هستند و برای احتساب آنها بهعنوان مشتری باید اقتضائات هر یک از لایهها را در نظر گرفت.
دیگر مشخصۀ محیطی اندیشکدهها در آمریکا، رقابت شدید بر سر دریافت پژوهانهها و همچنین بر سر تاثیرگذاری سیاسی است. تعداد رقبا با حضور سمنهای سیاستی و سازمانهای مشاوره سیاستی داخل حکومتی و نهادهای دانشگاهی؛ مانند مدرسۀ مدیریتی کِنِدی دانشگاه هاروارد در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشته است. این وضعیت به پدیدۀ دفن تصمیمسازان و سیاستگذاران زیر بهمنی از اطلاعات و تحلیلها و پیشنهادات منتهی شدهاست. بدینترتیب:
زمین بازی اندیشکدهها دیگر یک اقیانوس آبی[5] نیست و به اقیانوسی پر از خون و رقیب مبدل شدهاست. این امر سبب شدهاست که اندیشکدهها در زمین بازی حکمرانی به دنبال فرآهمآوردن جایویژهای[6] خاص خود باشند تا ثبات عملکرد خویش را از دست ندهند.
بازار شلوغ اندیشکدهها منجر شده است تا گشودگی بیشتری نسبت به رویکردهای ایدئولوژیک در میان اندیشکدهها پیدا شود. همچنین بسیاری از بنیادهایی که از اندیشکدهها حمایت مالی میکردند نیز به دنبال تأثیر آنی از تحقیقات مورد حمایتشان هستند و این بهنوبۀ خود موجب دوری اندیشکدهها از تحقیقات پایهای و حرکت بهسمت زیست پروژهای آنها شده است.
گسترش و رشد زیاد اندیشکدهها در آمریکا باعث شدهاست تا دیگر تأثیرگذاری بر سیاستگذاریها بهطور منفرد برای یک اندیشکده ناممکن به نظر برسد و البته این تعدد اصوات ساطعه از اندیشکدهها میتواند به سیاستگذاران کمک کند تا آنچه مطابق میلشان است را بهجای نظرات مستقل و تخصصی انتخاب کنند. بدین ترتیب برای هر خواست سیاستگذارانه تعدادی متخصص همرأی با سیاستگذار پیدا میشوند که سیاستمداران میتوانند به عنوان نظری تخصصی به آن متوسل شوند. بدین ترتیب دیگر بهجای متخصصان عرصه سیاستگذاری، خود سیاستگذاران هستند که حرف آخر را در این مسائل میزنند.

تغییرات در رتبهبندی اندیشکدههای آمریکا
از پدیدههایی که در زمین بازی اندیشکدهها، در سالهای اخیر توجه بسیاری را به خود جلب کرد، رشد تعداد بسیار بالای گروههای فشار و اندیشکدههای وابسته به احزاب بودهاست. تعداد اندیشکدههای محافظهکار در آمریکا در سال2005 به دو برابر اندیشکدههای لیبرال رسید و توانستند نوعی تجدید حیات را برای جناح محافظهکار به وجود آورد.
اندیشکدههای محافظهکار به صورت خاص بر چند ایده تأکید داشتند. ایدههایی دربارۀ دولت محدودشده، بازارهای مطلقا آزاد و خانوادههای ثروتمند و مزیت وجود تعداد محدودی از افراد بانفوذ در ساحت حکمرانی. در واقع این گروههای فشار رسالت خویش را خلق پلیکراسی بازاریان به حساب میآورند.
در میان اندیشکدههای ایدئولوژیک نمونههای محافظهکار بسیار بزرگتر از امثال لیبرالشان هستند هرچند که بسیاری از اندیشکدههای بزرگ (مانند رند و بروکینگز) تأکید زیادی بر فعالیت درباره مسائل ملی دارند و از برچسبهای ایدئولوژیک گریزانند.
اندیشکدههای متمرکز بر ایالتها
این اندیشکدهها به طور معمول بسیار محدودتر از اندیشکدههای مرکزی هستند. (تعداد این اندیشکدهها بنابر نظر ویور معادل 117اندیشکده از 183اندیشکدهای است که خارج از مراکز سیاسی آمریکا واقع شدهاست.) حداکثر بودجۀ این اندیشکدهها آن هم موارد بزرگشان، به 3میلیون دلار میرسد و اکثرشان هم نسبت به همقطاران بینالمللی و ملیشان بسیار کوچک به حساب میآیند. جالب توجه است که تعداد کثیری از اندیشکدههای محلی و ایالتی با زمینههای محافظهکارانه به فعالیت میپردازند.
تفاوتها در اولویتهای استراتژیک اندیشکدههای آمریکا
در طی یک نظرسنجی در سال 2005 که توسط اندرو ریچ انجامشد نتایج جالبی به دست آمد که حاکی از تمایز میان اندیشکدههای محافظهکار و لیبرال داشت. حدود 38درصد رؤسای اندیشکدههای محافظهکار از لابیکنندگان و مردان تجارت بودهاند، در حالی که 63 درصد رؤسای اندیشکدههای لیبرال از دولت و یا گروههای غیرانتفاعی ذینفع[7] خارج شدهاند.
برای اندیشکدههای محافظهکار، جهتگیری ایدئولوژیک و توان رسانهای افراد استخدامی از اهمیت بالایی برخوردار است. این در حالی است که برای اندیشکدههای لیبرال مدرک تخصصی، تجربۀ دولتی و تبحر در موضوع اولویت بیشتری دارد. همچنین اندیشکدههای محافظهکار در 76درصد موارد یکی از اولویتهای اصلی خود را تأثیرگذاری بر قانونگذاران میدانند در حالیکه این درصد در میان لیبرالها معادل 57 است. این درصدها دربارۀ شکلدهی به افکار عمومی بهعنوان یک هدف به ترتیب برای محافظهکارها و لیبرالها 74 و 53درصد است. در حالیکه اندیشکدههای لیبرال بیشترین هدفگذاری خود را بهاطلاعرساندن تحقیقاتشان به گروههای غیرانتفاعی ذینفع میدانند.
با بررسی اندیشکدههای محافظهکار مشاهده میکنیم که برای آنها ایدئولوژیها از اصالت بیشتری برخوردار است تا رویکردهای تخصصی روشمند و بدون جهتگیری. برای محافظهکاران این جنگ ایدهها[8] بودهاست که منطق تأسیس اندیشکدهها را پشتیبانی میکند. البته در سالهای اخیر بعضی اندیشکدههای لیبرال هم با این رویکرد تأسیس شدهاند که البته نسبت به سایر دوستان لیبرالشان، جداافتاده و غیرپیشرفته هستند.

اندیشکدهها در آلمان
مؤسسات تحقیقاتی علوم سیاسی در آلمان نوظهور نیستند. برای مثال مؤسسۀ کیل در زمینۀ اقتصاد جهانی، نزدیک به صدسال پیش تأسیس شد. این مؤسسات گرچه در اوایل کار به نام اندیشکده نامیده نمیشدند، از 1990 به بعد با این عنوان شناخته شدهاند. با این حال سابقۀ اندیشکدهها در آلمان به پس از جنگ جهانی دوم باز میگردد.
از دهۀ نود به بعد اسلوبهای عملیاتی اندیشکدهها بهتبع ارزیابیهای بیرونی و تحول در رهبری و هدایت آنها، دگرگون شد. انقلاب اطلاعاتی و پیچیدگی مسائل سیاسی در رشد اندیشکدهها در کل دنیا تأثیر قابلتوجهی داشته است. بهعلاوه تغییر پایتخت آلمان از بن به برلین نیز در این روند بیتأثیر نبوده است.
اندیشکدههای آلمان به سه دسته تقسیم میشوند:
1 – بیشترین تعداد اندیشکدهها در آلمان از سنخ اندیشکدههای آکادمیک هستند. این گروه از اندیشکدهها از چهار زیرگروه تشکیل شده است. برخی توسط حکومت ساخته میشوند اما بعد از آن توسط راهبری بخش عمومی بهصورت مستقل هدایت میشوند.
2 – برخی مؤسسات مانند لایبنیتز غیردانشگاهیاند در حالی که برخی دیگر وابستگی نهادی به دانشگاهها دارند و تحقیقات کاربردی مربوط به سیاست انجام میدهند.
3 – تعدادی از اندیشکدهها هم اندیشکدههای آکادمیک با پژوهانۀ شخصی قابل توجه هستند.
مهمترین منبع پژوهانه برای اندیشکدهها دولت است و در مقیاس بزرگتر اتحادیه اروپا. پنجاهدرصد اندیشکدههای آلمان توسط بخش عمومی و بیستوپنج درصد آنها بهطور مشترک هم توسط بخش عمومی و هم توسط بخش خصوصی تامین می شوند. فقط یکچهارم اندیشکدههای آلمان توسط بخش خصوصی تامین می شوند. بنابراین تأمین عمومی و تحقیقات پیمانی هنوز مهمترین منابع برای تعداد زیادی از این اندیشکدهها (دو سوم آنها) هستند. اندیشکدههایی که توسط بخش خصوصی تأمین میشوند این نگرانی را دارند که سیاستگذاران به اندیشکدههای دیگر با سوءظن کمتری نسبت به آنها نزدیک شوند. به عبارت دیگر اندیشکدههایی که از حکومت پژوهانه میگیرند اعتماد بیشتری برای سیاستمداران میسازند.
یک سوم اندیشکدههای آلمان روی مسائل اقتصادی کار تحقیق میکنند در حالی که بیش از بیستدرصد بهصورت تخصصی روی بازار کار و یا سیاست اجتماعی تمرکز دارند. بیستوهفت درصد درگیر مسائل خارجی و امنیتی هستند و بیستوچهار درصد دربارۀ سیاستهای اروپا تحقیق میکنند. حدود بیست درصد هم روی مسائلی مثل محیط زیست، آموزش، جهانیشدن و سیاستهای شهری تحقیق میکنند. حدود ده درصد باقیمانده تمرکزشان روی سیاستهای پیشرفت، علم و تکنولوژی، انرژی، امور مالی و سیاستهای داخلی و مسائل بهداشت و سلامت است. اندیشکدهها برتری کار خود را نسبت به دانشگاهها در ساختار بوروکراتیک کمتر، فراغت از تدریس و آموزش، و تیمهای تحقیقاتی بینرشتهای میدانند.
تا مدتی شاغلان بالارتبه در اندیشکدهها فضای امن را برای شغل خود مطالبه میکردند. این امنیت شغلی در سالهای 1990 به شدت افت کرد. علت این امر میل دولت به قراردادی بودن تحقیقات و بروکراتیزهنشدن اندیشکدهها بود.
اندیشکدههای آلمان در سهسطح فعالند:
1 – درون اجتماع علمی؛
2 – در مشاوره به سیاستگذاران؛
3 – در ارتباط با عموم از طریق رسانه.
مهمترین مخاطبان اندیشکدهها عبارتند از : مؤسسههای تحقیقاتی و دانشگاهها، اعضای کمیتۀ بوندستاگ و وزارت کشور. دسترسی به اعضای پارلمان بعد از تغییر پایتخت از بن به برلین سختتر از گذشته شده است گرچه رسانه هیاهوی بیشتری دارد. در آلمان اندیشکدهها ارتباط بسیار نزدیکی با مطبوعات دارند حتی اگر قصدشان تأثیر مستقیم بر سیاست باشد.
به هر صورت باید دانست که ساختار دولتی آلمان بهگونهای است که ورود و خروج به آن سخت است و گسترۀ بخش دولتی وسیع نیست و بنابراین شنیدهشدن طرحها و ایدههای سیاسی توسط دولت از دو طریق امکانپذیر است. راه اول که بیشتر، کشورهایی که درگیر اصلاحات دهههای 80 و 90 بودند پیاده کردند عبارت است از ضمیمهکردن بخش دولتی به یک نهاد بهعنوان مشاور. راه دوم وجود اجتماعهای مشاورهای خارج از دولت است. به هر صورت وجود اندیشکدهها منوط به یکی از این دو راه است که در هر دو راه، اندیشکدهها راه سختی را در رقابت با دیگر افراد و نهادهای فعال در این حوزه دارند.
اندیشکدهها در انگلستان
اذهان عمومی در انگلستان بهطور کلی نسبت به اندیشکدههای فعال در این کشور، بدبین هستند. این موضوع را میتوان از نظراتی که نسبت به مقاله بن راجرز که در سال ۲۰۱۰ در سایت گاردین منتشر شد، فهمید. نظراتی به این صورت که اندیشکدهها را نهادهایی برای چاپیدن احزاب سیاسی میدانستند.

روند شکلگیری اندیشکدهها در انگلستان، ۴ موج اصلی داشته است که بهطور خلاصه به معرفی هر کدام از آنها میپردازیم.
موج اول: موج اول اندیشکدهها در انگلستان در حقیقت با فعالیت افرادی مانند جان استوارت میل و جرمی بنتهام آغاز شد. افرادی که در حقیقت تاثیرگذاری اجتماعی بالایی داشتند و به فعالیت در این زمینهها علاقمند بودند و با انتشار نشریههای گوناگون به فضای سیاسی جهت میدادند.
موج دوم: مربوط به فضای انگلستان مابین جنگ جهانی اول و دوم میباشد. در این فضا نیاز به وجود اندیشکدهها بهعنوان نهادهای سیاستگذار که ایدههای ناب سیاستی تولید کنند، بهشدت احساس میشد.
موج سوم: به فعالیت اندیشکدهها در زمان نخستوزیری خانم مارگارت تاچر باز میگردد. در این دوره اندیشکدههای محافظهکار انگلستان بهشدت قدرت میگیرند.
موج چهارم: شروع این موج در حقیقت ضدحملۀ احزاب کارگر به احزاب محافظهکار برای تاسیس اندیشکدهها و سیاستگذاری در فضای جامعه است که با قدرتگرفتن حزب کارگر در سال ۱۹۹۷ آغاز میشود.
با توجه به موج چهارم اندیشکدهها در انگلستان میتوان دلیل مخالفت مردم با این ساختارها را فهمید. اندیشکدهها در انگلستان به شدت در ساختارهای حزبی هضم شدهاند و اکثرا به احزاب سیاسی این کشور وابستهاند.
این باعث میشود که دو خطر عمده نهاد اندیشکدهها را در انگلستان تهدید کند. اول این که think tank تبدیل به do tank برای احزاب شود و این باعث شود که عمق مطالعاتی خود را از دست دهند، و دوم این که تمرکز اندیشکدهها به رسانهها و تبلیغات زیاد شده و بیش از حد به آنها بها بدهند.
جمعبندی
با بررسی عملکرد اندیشکدهها در کشورهای گوناگون با تفاوتهای بسیاری مواجه میشویم. اندیشکدهها در آمریکا، همچنان ضریب نفوذ بیشتری نسبت به دیگر مناطق جهان دارند. با این حال این امر مانع از رشد اندیشکدهها در سایر مناطق نبودهاست. روزبهروز احساس نیاز بیشتری به رشد این مؤسسات در سایر نقاط جهان احساس میشود و پژوهانههای بیشتری برای این مراکز اختصاص داده میشود.
بررسی سه کشور آمریکا، آلمان و انگلستان به ما نشان میدهد که دغدغهها و چالشهای پیشروی این کشورها بهشدت متفاوت است. در حالیکه اندیشکدهها از پیوستن به ساختار احزاب در آمریکا هراس دارند، در کشورهای انگلستان و آلمان، البته بهدلایلی متفاوت، اندیشکدهها نسبت به پیوستن به احزاب نگاهی خوشبینانه دارند. در حالیکه استفاده از منابع بازار در آمریکا، بسیار مرسوم است، این امر در کشور آلمان تا حد زیادی مطرود شمرده میشود. بدین ترتیب تفاوتهای بسیاری در میان این اندیشکدهها میتوان دید.
رشد بیش از اندازۀ تعداد اندیشکدهها در آمریکا، این بازی را به یک اقیانوس خونین و سرخ مبدل کردهاست. برای همین پیشبینی میشود که از رشد تعداد اندیشکدهها بهطور عمومی کاسته شود. البته میتوان افزایش تعداد اندیشکدههای محلی و ایالتی را پیشبینی کرد. ولی رشد تعداد اندیشکدههایی با زمینۀ جهانی و ملی، با احتمال بالایی با کاهش مواجه خواهدشد. این درحالی است که سرمایهگذاری سایر کشورها در این زمینه در حال افزایش است و این بازار در سایر کشورها مانند انگلستان و آلمان در وضعیت اشباع نیست و زمینه برای رشد آنها از این حیث مساعدتر به نظر میرسد.
پرونده اندیشکده چیست؟
1 – اندیشکده چیست و اندیشکدهها چه باید بکنند؟
2 – آشنایی با ساختار و کارکرد اندیشکدهها در آمریکا، آلمان و انگلستان
3 – بهزودی…
[1] RAND Corporation
[2] Brookings Institution
[3] The Heritage Foundation
[4] Fact tank
[5] Blue Ocean
[6] Niche Market
[7] Nonprofit advocacy group
[8] War of Idea