فهرست مطالب
مقدمه
اندیشکده چیست؟ افراد فعال در یک اندیشکده چه کار میکنند؟ چرا اندیشکدهها اهمیت دارند؟ چه انواعی از اندیشکده وجود دارد؟ اینها و سؤالات مشابه، پرسشهایی هستند که در برخورد با کلمۀ «اندیشکده» در ذهن هر فردی شکل میگیرد. در این نوشتار کوشش شده است که تصویری نسبتاً جامع از فرآیند مدیریت اندیشکدهها به دست داده شود. بدین ترتیب پس از تعریف اندیشکده و بررسی اقسام اندیشکده به 5 پرسش اساسی که در راستای مدیریت اندیشکدهها ضروری هستند، پاسخ میدهیم. میزان توجه اندیشکدهها به 5 پرسش یادشده میتواند ملاک مناسبی در بررسی عملکرد آنان باشد. لازم به ذکر است که این گزارش خلاصهای از کتاب آندرو سیلی با همین نام (What should thinktanks do?) و همچنین مصاحبه با برخی از مدیران اندیشکدههای ایرانی است.
اندیشکده چیست؟
اندیشکدهها سازمانهایی هستند که تحقیقات، تحلیلها و مشاورههای داخلی و بینالمللی مربوط به سیاستگذاری را در طی تلاشی برای تصمیمگیری آگاهانۀ سیاستگذاران و عموم سازمانهایی که تحقیقات و تحلیلهایی را درباره سیاستگذاری عمومی، انجام میدهند. به عبارت دیگر میتوان مدعی شد که اندیشکدهها مؤسساتی به شمار میآیند که پژوهشهای سازمانیافته در راستای اهداف سیاستگذارانه سامان میدهد که شامل تحلیل و بهدستدادن بستههای توصیه در مورد مسألههای بومی و بینالمللی میگردد. اهداف این سازمانها، یاریرساندن به سیاستگذاران در راستای توانمندسازی آنها در تصمیمگیریها است.
در حقیقت، تولید و به اشتراکگذاری ایدههای سیاستگذارانه – که میتوان آن را مهمترین رسالت اندیشکدهها تلقی کرد میتواند نگاه سیاستگذاران را در قبال مسألههای اساسی گوناگون دگرگون کند. این تغییر نگرش ممکن است از مسیر مطرحساختن مسألههای جدید و متفاوت و راهحلهای بدیل خودش را نشان بدهد.

ویژگیهای اساسی اندیشکدهها
اما مسأله این است که ویژگیهای اساسی اندیشکدهها چیست؟ به طور مختصر میتوان مدعی شد که موارد ذیل از ویژگیهای مشترک میان عمدۀ اندیشکدهها به حساب میآیند:
۱) اندیشکدهها بر پایۀ این باور استوار شدهاند که ایدهها میتوانند به سیاستگذاریهای عمومی شکل دهند.
۲) اندیشکدهها میکوشند تا زحمات آنها تاثیر بهسزایی در زمینهای که در آن فعالیت میکنند، داشته باشد.
۳) اندیشکدهها برای این تاثیرگذاری استراتژیدارند.
۴) آنها از تغییری که میخواهند صورت پذیرد، ایدۀ واضح و مشخصی دارند.
۵) مجموعه فعالیتهایی برای رسیدن به آن تغییر انجام میدهند. چه از طریق درگیرکردن مخاطبان کلیدی و چه از طریق تامین منابع مالی برای رخدادن آن تغییر.
سه فعالیت اساسی اندیشکدهها برای توسعۀ ایدهها
به طور کلی میتوان مدعی شد توسعۀ ایدهها در اندیشکدهها بر سه فعالیت اساسی مبتنی است:
1) تفکر استراتژیک
2) پژوهش سازمانیافته
3) برنامهای برای توسعۀ شبکه ارتباطی
فعالیت اندیشکدهها نسبت به فعالیت دانشگاهها متفاوت است. اندیشکدهها بیش از هر چیز دغدغههای سیاستگذارانه دارند؛ یعنی میکوشند تا مسیر تحولات سیاسی را دگرگون کنند. بدین ترتیب تنها انجام تعدادی فعالیت پژوهشی و سازماندهی گزارش در مورد رویدادها، نمیتواند منجر به ایفای رسالت اساسی این مؤسسات گردد. بدین ترتیب لازم است این مجموعهها برای رساندن ایدههای خود به تصمیمسازان سیاسی فعالیتهای مهمی را به انجام برسانند و توسعۀ شبکۀ ارتباطی از ارکان اساسی فعالیت این دسته از مؤسسات به شمار میرود.
علاوه بر این اندیشکدهها بر این ایده استوار شدهاند که پژوهشها دستکم تاحدی قابلیت سازماندهی دارند. فعالیت اندیشکدهها با فعالیت صرف یک متفکر بر روی صندلی در درون اتاقهای بسته متفاوت است. لاجرم تلاش اندیشکدهها را بایستی نوعی تلاش برای ادغام ایدهها و فعالیتهای عملی تلقی کرد. بدین ترتیب نوعی از سازماندهی در اندیشکدهها هدف قرار گرفته میشود.
اقسام اندیشکدهها
میتوان اندیشکدهها را از حیث تاثیرگذاری در سه لایه طبقهبندی کرد:
1) طرحبندی ایدهها و مسائل
2) تهیۀ سیاستهای بدیل
۳) شکلدهی به تصمیمسازی
بیشتر اندیشکدهها در دنیا در دو لایۀ اول فعالیت میکنند و با توجه به ویژگیهای خاص مورد نیاز لایۀ سوم تعداد کمتری در آن فعالیت میکنند. با این حال به نظر میرسد در کشور ایران روند معکوسی طی میشود. عمدۀ اندیشکدهها توجه خود را به نوع سوم از فعالیتهای اندیشکدهای اختصاص دادهاند. فعالیتی که بدون وجود نوعی پشتوانه در لایۀ ایدهها و طراحی سیاستهای بدیل، بدون فایده خواهد ماند.
همچنین میتوان اندیشکدهها را از حیث ایدئولوژیک عملکردن یا نکردن بررسی کرد. اندیشکدههایی که به طور مشخص در مسیر تحقق اهداف خاصی که متعلق به گروههای مختلف است فعالیت میکنند و اندیشکدههایی که تلاش میکنند فارغ از این مسائل با این ایده کار کنند که بحث منطقی و تحلیل میتواند ما را به فهم بهتری از مسائل سیاستگذاری عمومی برساند. البته موارد خاصی هم وجود دارند که تلاش میکنند تا از این دام با اتکا به حقایق به جای ایدهها رها شوند.
علاوه بر تقسیمبندی فوق میتوان اندیشکدههای آمریکایی را نیز بر اساس معیارهای دیگری تقسیمبندی کرد:
1) اندیشکدههایی با رویکرد محلی[1]
2) اندیشکدههایی با رویکرد ملی و جهانی[2]
به طور عمده در کشوری مانند آمریکا اندیشکدههای واقع در نیویورک و واشنگتن از سنخ دوم بوده و اندیشکدههای موجود در سایر ایالتها عمدتاً از سنخ اول هستند و با دغدغههای خردتری فعالیت میکنند.
اندیشکدههای موفق چگونه مدیریت میشوند؟
اندرو سیلی مدعی است که پس از مطالعۀ میدان و مصاحبه با بسیاری از اندیشکدهها به این نکته پی برده است که اندیشکدهها باید در طی فرآیند مدیریت خود به 5 پرسش زیر پاسخ دهند:
۱) سازمان میخواهد به چه هدفی نائل آید؟
۲) سازمان چه فعالیتی را انجام میدهد که منجر به یک خروجی خاص میگردد؟
۳) مخاطبین اصلی سازمان چه کسانی هستند و چه مقدار دسترسی به آنها وجود دارد؟
۴) منابع مورد نیاز سازمان چیستند و چگونه میتوان آنها را توسعه داد؟
۵) سازمان چگونه تاثیرات خود را ارزیابی میکند و از تجربیاتش درس میگیرد؟
این پنج پرسش، سوالات مشترکی هستند که هر اندیشکدهای باید خود را برای پاسخ عملی به آنها آماده کرده باشد.
پرسش اول واضحکنندۀ مسیری است که اندیشکده باید طی کند و بر اساس آن پروژهها و مسیرش را تعریف نماید. (big picture یا تصویر از بالای سازمان را معین میکند.)
پرسش دوم مزیت رقابتی سازمان را در قبال دیگران معین میکند. این مزیت رقابتی میتواند در نگاهها و عقاید یک سازمان نمایش پیدا کند و یا در نطقهنگاه آن سازمان و یا در جغرافیای محل حضور سازمان و…
پرسش سوم، مشخصکنندۀ مخاطب سازمان است. با توجه به هدفگذاری هر سازمان مخاطبین خاص خود را پیدا میکند که لازم است جهت دسترسی و تاثیرگذاری بر مخاطبینش، به استراتژیهای مختلفی متوسل شود. نقش تکنولوژیهای جدید در گسترش این دسترسیها و همچنین شلوغی افزون بازار ایدهها را در این زمینه نمیتوان نادیده گرفت.
پرسش چهارم در باب منابع سازمان است. منابع شامل منابع انسانی، منابع مالی، همکاریها و اعتبار سازمان میشود.
پاسخ پرسش پنجم که مربوط به ارزیابی و بازخوردگیری سازمان است جزو مشخصههای یک اندیشکدۀ موفق است. در واقع این مرحله به ارزیابی فعالیت اندیشکدهها و بررسی شیوههای رشد اثربخشی آنها ارتباط دارد. پیچیدگیهای ارتباطی بین ایدهها و خروجیهای عینی سیاستگذاریها به قدری است که چنین ارزیابی را امری سخت مینمایاند. البته دو موضوع ورودیها و خروجیهای سازمان به طور عینی قابل اندازهگیری هستند ولی تاثیرات واقعی ایدههای سیاستگذارانه به تحلیلهایی کیفی نیازمندند که لازمۀ خود این امر ساخت ابزارهای مقطعی و خلاقانه در زمینههای مختلف کار است.

اندیشکده میخواهد به چه هدفی نائل آید؟
تعیین دستآوردهای موردانتظار از اندیشکده
تعیین اهداف موردانتظار از سازمان یک اندیشکده و برنامهریزیهای معطوف به آن متعینکنندۀ مسیر حرکت و فعالیت هر اندیشکدهای است. برای مثال Chicago Council در طی یک تغییر ماهوی از انجمن محلی نخبگان برای بحث حول مسائل مختلف تبدیل به محلی برای اندیشیدن دربارۀ مباحث ملی و جهانی شد که جایگاه استراتژیکی در محدودۀ غرب میانی آمریکا پیدا کرد. در روزگار کنونی ما، نمیتوان سازمان موثری بود مگر با سرمایۀ فکری که در هر دو زمینۀ ارائه و تولید فکر فعال باشد. اندیشکدۀ مذکور در طی برنامهای پنجساله توانست گردش مالی خود را از 4.8 میلیون دلار به 7.3 و مخاطبین و اعضای خود را 1.5 برابر کند. همچنین تاثیر این برنامه پنجساله را میتوان در حضور این اندیشکده در نشست گروه G8دید.
بازنگری و نوسازی ماموریت
هر مسیر موفقیتآمیزی با سوال «چرا؟» آغاز میشود. احتمال موفقیت سازمانهایی که تصویرازبالای مسیر خود را با وضوح قابلقبولی در دست دارند، بسیار بیشتر است. وجود یک تعریف ماموریت واضح که بتواند نمایانندۀ اهداف سازمان باشد جزو عناصر کلیدی آغاز هر پروسۀ طرحریزی است؛ چه این پروسه یک طرحریزی راهبردی ساختاریافته باشد و یا پروسهای بدوننظم و هردمبیلی!
برای دیدن اهمیت این موضوع میتوانیم به تفاوت بیانیۀ ماموریت Chicago Council پیش و پس از تغییرات فوق توجه کنیم:
شورای مشاورهای شیکاگو یک سازمان مستقل، غیرانتفاعی و غیرحزبی است که متعهد به ایجاد آگاهی جهانی در شیکاگو و غرب میانه و مشارکت در گفتمان ملی و بینالمللی در مورد مسائل بزرگ زمان ما است.
شورای مشاورهای شیکاگو یکی از سازمانهای پیشگام مستقل و غیرحزبی است که متعهد به تأثیر در گفتمان مسائل جهانی از طریق مشارکت در ایجاد افکار و شکل گیری سیاست، گفتگوهای رهبری و یادگیری عمومی است.
میبینیم که Chicago Council در بازنگری، خود را سازمانی پیشرو مینامد و همچنین خود را متعهد به تاثیرگذاری در گفتمان جهانی میداند و نه فقط مسئول گسترش آگاهی جهانی. بیانیه مأموریت تجدیدنظرشده نقشۀراهی را نشان میدهد که سازمان امیدوار بوده مطابق آن مسیر آیندهاش معین شود.
اما اندیشکده Brookings راه متفاوتی را برای این بازنگری برمیگزیند. این اندیشکده در طی ایجاد دیالوگی میان مدیران و کارکنان به سه ارزش بنیادی برای کار خود رسیدند:
1) کیفیت
2) استقلال
3) تاثیرگذاری
اصطلاح کیفیت برای هر دو موضوع استخدام پرسنل و تنظیم استانداردهای کیفیت برای خروجی موسسات بیان میشود. استقلال به معنایی بیش از عدم تعهد حزبی است؛ این نشان میدهد که محققان باید از یک موقعیت مستقلانه شروع کنند که پیشزمینههای مفهومی و پاسخهای آسان را کنار بگذارد. برای درک تاثیرگذاری، شرکتکنندگان در واقع یک تئوری تغییر کامل را ایجاد کردند که بهعنوان بخشی از اولین برنامۀ استراتژیک بلندمدت بود. اکنون هرساله از پژوهشگران خواسته میشود تا در متنی برای کار خود نشان دهند که تلاشهایشان چگونه به این نظریۀ تغییر مربوط است.
عبارتهای بیانگر ماموریت برای سازمانها بسیار تعیینکننده هستند. برای مثال در مورد Chicago Councilبحث بر سر گسترش عبارت «ارائه» به «تولید و ارائه» ایدهها بود. هیئتمدیره یک عبارت در مورد “توسعۀ گزینههای سیاستی جدید” را به عبارتهای بیانگر ماموریت که در اختیار داشت اضافه کرد تا تاکید کند که جهت جدیدی را در توسعۀ ایدههای نوآورانه برای سیاستگذاریها که میتواند خطکشیهای ملی و حزبی را پشت سر بگذارند، راهاندازی میکند.
بسیاری از سازمانهای موفق، به جای بحث در مورد ماموریتهای خود، آنها را زندگی میکنند. اما ممکن است هنوز هم ارزش بیرونآوردن عبارتهای بیانگر ماموریت هرچند وقت یکبار و اطمینان از اینکه منبع اصلی الهامبخش باقی مانده است یا نه باقی باشد.
تعیین اهداف معطوف به دستآوردها
شانس ما برای موفقیت در صورت داشتن اهدافی خوشتعریف و یک استراتژی قدرتمند جهت وصول به آنها بهخوبی افزایش مییابد. همچنین داشتن اهدافی معطوف به دستآوردها همچنین در ارزیابی موفقیت و یادگیری از تجربیات بسیار مفید است. البته بزرگترین اندیشکدهها این هدفگذاریها را بیشتر در سطح نهادی انجام میدهند تا دربارۀ برنامههای خاص؛ معیارهایی جهت صحت مسیر عمومی اندیشکده بیان میشوند و هدفگذاریهای خاص در سطح مراکز تحقیقاتی برای پروژههای خردتر انجام میشود.
موسسات بدون مأموریت و اهداف مشخص اغلب خود را در چندجهت هدایت میکنند و فاقد حس هدف مشترک هستند که ساختار لازم برای بسیاری از تلاشهای انجامشده را فراهم میکند، حتی اگر هرکدام بهتنهایی ارزش خود را داشته باشند.
توسعۀ ابزارهای ارزیابی
قبل از تنظیم اهداف، بهتر است که یک سری ارزیابیها انجام دهیم که به موقعیت خود سازمان کمک میکند. بهتر است این ابزارها را در قالب چند سوال بیان کنیم:
1) سازمان چه کارهایی را خوب و چه کارهایی را بد انجام میدهد؟
مواردی مانند موقعیت جغرافیایی، مأموریت نهادی، مجموعه مهارتهای کارکنان، جهتگیری ایدئولوژیک و تجربۀ گذشته در این موضوع تعیینکننده هستند. فرصتهای سازمانی یا تهدیداتی وجود دارد که ممکن است در آینده به وجود آیند. تغییر راهبری، بودجهریزی و ورود و خروج سایر سازمانها از زمینه مورد نظر میتواند بر توانایی سازمان برای رسیدن به اهداف خود موثر باشد.
۲) نیازها و فرصتهای موجود در زمینۀ سازمان چیست؟
بررسی پیش از اتفاق رویدادهایی که ممکن است در کار سازمان موثر باشند مانند انتخابات، بحثهای مهم سیاسی، رویدادهای بینالمللی یا بحرانهای احتمالی میتواند در شناسایی فرصتهایی که سازمان میتواند با برنامهریزی آنها را به دست آورد، کمک کند.
۳) مخاطبان مورد نظر برای کار سازمان چیستند؟
برخلاف مؤسسات دانشگاهی که به دنبال گسترش دانش و افکارشان در زمینۀ تولید علم جدید هستند، تحقیقات سیاستی بهشدت به دنبال ارائۀ اطلاعات و تجزیهوتحلیل عملی برای مدیران تصمیمساز هستند.
۴) منابع موجود برای حفظ و پایداری کار چیست؟
منابع کلیدی شامل بودجه، کارکنان و شهرت و همچنین مشارکت با سایر سازمانها می باشد. پیداکردن برهمنهی بین آنچه سازمان میخواهد انجام دهد، و آنچه که میتواند بهخوبی انجام دهد و در این زمینه مورد نیاز است و منابع موجود برای انجام این کار، یک چالش مرکزی برای هر سازمان تحقیقاتی سیاست است، همان طور که برای هر سازمان غیرانتفاعی یا سودآور نیز چالشانگیز است.
پرونده اندیشکده چیست؟
1 – اندیشکده چیست و اندیشکدهها چه باید بکنند؟
2 – آشنایی با ساختار و کارکرد اندیشکدهها در آمریکا، آلمان و انگلستان
3 – بهزودی…
[1] Local
[2] Global